جدول جو
جدول جو

معنی زونگ - جستجوی لغت در جدول جو

زونگ
(زَ وَ)
بمعنی زونزک است که مردم گوژپشت و حقیر باشد. (برهان) (از ناظم الاطباء). مرد گوژپشت زبون و حقیر بود. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آونگ
تصویر آونگ
(دخترانه)
آویزان، آویخته، نام رشته ای که خوشه انگور و بعضی میوه ها را به آن می بندند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
گلۀ اسب، گروه اسبان، کراع، فسیله، نسیله
درختی کوهی با چوبی سخت و محکم که از آن تیر و نیزه و مانند آن می ساختند، گز، برای مثال چنان بگریم اگر دوست بار من ندهد / که خاره خون شود اندر شخ و زرنگ زگال (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زغنگ
تصویر زغنگ
سکسکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود
هکچه، سچک، هکک، فواق، اسکرک، سکیله، اشکوهه، هکهک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پونگ
تصویر پونگ
زنگی سبز رنگ که بر روی نان و بعضی خوردنی های دیگر پیدا می شود، کفک، کپک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زونج
تصویر زونج
زویج، نوعی خوراک که از تکه های رودۀ گاو یا گوسفند پر شده از پیه و گوشت تهیه می شود، زنّاج، زیچک، لکانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آونگ
تصویر آونگ
ریسمانی که خوشه های انگور یا میوۀ دیگر را به آن ببندند و از سقف خانه یا دکان یا جای دیگر آویزان کنند که تا زمستان بماند، برای مثال چون برگ لاله بوده ام و اکنون / چون سیب پژمریده بر آونگم (رودکی - ۵۲۶)،
هر چیز آویخته، آویزان، در علم فیزیک جسم سنگینی که به ریسمان آویزان کنند و حرکتی متناوب به طرفین دارد، پاندول مثلاً آونگ ساعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
زیرک، باهوش، چست و چالاک
فرهنگ فارسی عمید
(زَ وَگُ)
زنگ و جرس کوچک و زنگوله، نام نوایی از موسیقی. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(زَ وَ گَ)
بمعنی زونگ است که مردم گوژپشت و حقیر باشد. (برهان) (از جهانگیری). زونزک. زونگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زْ / زِ وَ)
بشردوست و اصلاح طلب سویسی (1484- 1531 میلادی). پیشنهادکننده تغییراتی در اصول مذهب بود. وی نظر داشت که کتاب مقدس در مراسم مذهبی بزبان آلمانی خوانده شود و مقام درجۀ اول مذهبی روم طرد گردد. او مخالف روشهای تعبدی بود و با اختلاط دولت و کلیسا موافقت نداشت و بالاخره در جنگ کاپل کشته شد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
ظرفی که درآن ادویه تخمهای گیاهان وغیره را با دسته ای کوبند، چوغن جواز چپسین مهراس: (نه پیش من دواوین بود ودفتر نه عیسی راعقاقیرست وهاون) (مرزبان نامه) توضیح هاون یکی ازآلات مقدس پرستشگاه زردشتیان بوده ودرآن گیاه هوم را می کوبیده اند، فرج زن
فرهنگ لغت هوشیار
سبزه مانند یست که بر روی نان و ماست و دیگر مواد خوردنی بهم میرسد کفه کفک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زونک
تصویر زونک
کوتاه قد، قصیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زونه
تصویر زونه
زینت و آرایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغنگ
تصویر زغنگ
برجستن گلو فواق، یک لمحه یک چشم زدن: طرفه العین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
چالاک، زیرک، باهوش
فرهنگ لغت هوشیار
رشته ای که خوشه های انگور و دیگر میوه ها را بدان بندند و از سقف آویزند تا فاسد نشود، هر چیز آویخته معلق، جسم وزینی که حول محوری ثابت حرکت کند مانند پاندول ساعت. یا آونگ الکتریکی (برقی) آلتی است مشکل از گلوله ای سبک وزن (مغزنی آقطی) که بنخی ابریشمین آویخته است پاندول الکتریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
((زَ رَ))
درختی است کوهی، بسیار محکم و از آن تیر و نیزه و گوی چوگان و جناغ زین سازند، درخت گز، زردچوبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زغنگ
تصویر زغنگ
((زَ غَ))
یک چشم به هم زدن
فرهنگ فارسی معین
((زُ))
بیماری پوستی که عامل ویروس آبله مرغان است که به صورت تاول ها یا دانه هایی در امتداد یک عصب پوستی پدیدار می شود و با درد زیادی همراه است
فرهنگ فارسی معین
((وَ))
ریسمانی که خوشه های انگور و دیگر میوه ها را به آن می بندند و از سقف می آویزند تا فاسد نشود، هر چیز آویخته، معلق، جسم سنگینی که گرد محور ثابتی حرکت کند، مانند پاندول ساعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
((زَ یا زِ رَ))
زیرک، باهوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
((زَ رَ))
تازه، نو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
گله اسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دونگ
تصویر دونگ
((دَ وَ))
دروغ، نیرنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پونگ
تصویر پونگ
((پُ))
کپک، گرد سبز رنگی که بر روی نان و چیزهای دیگر بر اثر فاسد شدن پیدا شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
Savvy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
сообразительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
schlau
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
кмітливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
sprytny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
聪明的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
esperto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
perspicace
دیکشنری فارسی به ایتالیایی