معنی زغنگ
- زغنگ((زَ غَ))
- یک چشم به هم زدن
واژههای مرتبط با زغنگ
زغنگ
- زغنگ
- برجستن گلو فواق، یک لمحه یک چشم زدن: طرفه العین
زغنگ
- زغنگ
- سِکسِکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود
هُکچه، سَچُک، هُکَک، فُواق، اِسکِرَک، سَکیله، اُشکوهه، هُکهُک
زغنگ
- زغنگ
- برجستن گلوباشد که به عربی فواق گویند. (برهان) (آنندراج) (ازفرهنگ فارسی معین). فواق. زروغ. (ناظم الاطباء). فواق. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 299). ژغنگ:
مرا رفیقی پرسید کین غریو ز چیست
جواب دادم کز غرو نیست هیچ زغنگ.
شاکری بخاری (از لغت فرس ایضاً).
، بمعنی لمحه هم آمده است که بقدر یک چشم زدن باشد. (برهان) (آنندراج). یک لمحه. یک چشم زدن. طرفهالعین. (فرهنگ فارسی معین). لحظه و لمحه و آن مدت از زمان که بقدر یک چشم بهم زدن باشد. (ناظم الاطباء)
زرنگ
- زرنگ
- چالاک، زیرک، باهوش
زغند
- زغند
- آواز جانوران مانند سیاه گوش و یوز، آواز بلند صدای بلند
زرنگ
- زرنگ
- زیرک، باهوش، چست و چالاک
زرنگ
- زرنگ
- گلۀ اَسب، گروه اَسبان، کُراع، فَسیله، نَسیله
درختی کوهی با چوبی سخت و محکم که از آن تیر و نیزه و مانند آن می ساختند، گَز،برای مِثال چنان بگریم اگر دوست بار من ندهد / که خاره خون شود اندر شخ و زرنگ زگال (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۷)
زغند
- زغند
- غُرِّش، فریاد سهمناک، صدای مهیب، بانگ جانوران درنده، غُرِّشت، غُرِّه، ژَغَند
زرنگ
- زرنگ
- گله اسب
