ترد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : خربق سیاه... زودشکن باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). بورۀ ارمنی بهتر باشد...متخلخل و زودشکن و سپید و یا گلگون بود. (ایضاً)
ترد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : خربق سیاه... زودشکن باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). بورۀ ارمنی بهتر باشد...متخلخل و زودشکن و سپید و یا گلگون بود. (ایضاً)
کسی که از فروتنی خویشتن را شکند. (آنندراج). فروتنی کننده. (غیاث اللغات). آنکه نفس را بفروتنی ریاضت کند (یادداشت مؤلف) : ندارد استخوان خودپرستان مغز آگاهی جهان پوچ را گر مست مغزی خودشکن دارد. صائب (از آنندراج). در همه روی زمین میشود انگشت نمای هرکه چون مه بتمامی شود از خودشکنان. صائب (از آنندراج)
کسی که از فروتنی خویشتن را شکند. (آنندراج). فروتنی کننده. (غیاث اللغات). آنکه نفس را بفروتنی ریاضت کند (یادداشت مؤلف) : ندارد استخوان خودپرستان مغز آگاهی جهان پوچ را گر مست مغزی خودشکن دارد. صائب (از آنندراج). در همه روی زمین میشود انگشت نمای هرکه چون مه بتمامی شود از خودشکنان. صائب (از آنندراج)
دهی است از دهستان توابع کجور در بخش مرکزی شهرستان نوشهر که در 5 هزارگزی جنوب غربی کجور واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 190 تن سکنه. زبان مردم آنجا گیلکی و فارسی است و از آب رودخانه و چشمه مشروب میشود محصولش غلات و ارزن و شغل مردم زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). و رجوع به ص 147 ترجمه مازندران و استرآباد رابینو شود
دهی است از دهستان توابع کجور در بخش مرکزی شهرستان نوشهر که در 5 هزارگزی جنوب غربی کجور واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 190 تن سکنه. زبان مردم آنجا گیلکی و فارسی است و از آب رودخانه و چشمه مشروب میشود محصولش غلات و ارزن و شغل مردم زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). و رجوع به ص 147 ترجمه مازندران و استرآباد رابینو شود
پیمان شکن. (ناظم الاطباء). ناقض عهد. نقض کننده عهد. ناکث. زنهارخوار: خدای داند بهتر که چیست در دل من ز بس جفای تو ای بیوفای عهدشکن. فرخی. چون عهدۀ عهد بازجویند جز عهدشکن تو را چه گویند. نظامی. این عهدشکن که روزگار است چون برزگران تخم کار است. نظامی. دست وفادر کمر عهد کن تا نشوی عهدشکن جهد کن. نظامی. اگر آن عهدشکن بر سر میثاق آید جان رفته ست که با قالب مشتاق آید. سعدی. زهی زمانۀ ناپایدار عهدشکن چه دوستیست که با دوستان نمی پائی. سعدی. چون ز نسیم میشود زلف بنفشه پرشکن وه که دلم چه یاد از آن عهدشکن نمی کند. حافظ. مرا تو عهدشکن خوانده ای و میترسم که با تو روز قیامت همین خطاب رود. حافظ (از آنندراج)
پیمان شکن. (ناظم الاطباء). ناقض عهد. نقض کننده عهد. ناکث. زنهارخوار: خدای داند بهتر که چیست در دل من ز بس جفای تو ای بیوفای عهدشکن. فرخی. چون عهدۀ عهد بازجویند جز عهدشکن تو را چه گویند. نظامی. این عهدشکن که روزگار است چون برزگران تخم کار است. نظامی. دست وفادر کمر عهد کن تا نشوی عهدشکن جهد کن. نظامی. اگر آن عهدشکن بر سر میثاق آید جان ِ رفته ست که با قالب مشتاق آید. سعدی. زهی زمانۀ ناپایدار عهدشکن چه دوستیست که با دوستان نمی پائی. سعدی. چون ز نسیم میشود زلف بنفشه پرشکن وه که دلم چه یاد از آن عهدشکن نمی کند. حافظ. مرا تو عهدشکن خوانده ای و میترسم که با تو روز قیامت همین خطاب رود. حافظ (از آنندراج)
که زود افکند. که به اندک زمانی از پای درآورد. که فی الفور مست سازد: کو آن می دیرسال زودافکن تو محراب دل من و حیات تن تو میخانه مقام من به و مسکن تو خم بر سر من سبوی در گردن تو. خاقانی
که زود افکند. که به اندک زمانی از پای درآورد. که فی الفور مست سازد: کو آن می دیرسال زودافکن تو محراب دل من و حیات تن تو میخانه مقام من به و مسکن تو خم بر سر من سبوی در گردن تو. خاقانی
دارو که نفخ معده بنشاند، که آروغ آرد و باد معده بیرون کند. بادکش. محلل ریاح. کاسرالریاح. طاردالریاح. تمام دانه های چتریان بواسطۀ اسانس های خود بعنوان بادشکن بکار میروند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 234) : زیرۀ سبز بادشکن است.
دارو که نفخ معده بنشاند، که آروغ آرد و باد معده بیرون کند. بادکش. محلل ریاح. کاسرالریاح. طاردالریاح. تمام دانه های چتریان بواسطۀ اسانس های خود بعنوان بادشکن بکار میروند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 234) : زیرۀ سبز بادشکن است.
نام تجاری وسیله ای معمولاً مقوایی و ضخیم با میله هایی فنردار، مخصوص نگه داری سندها و اوراق اداری برای پیشگیری از پراکنده شدن آن ها، پروندن (واژه فرهنگستان)
نام تجاری وسیله ای معمولاً مقوایی و ضخیم با میله هایی فنردار، مخصوص نگه داری سندها و اوراق اداری برای پیشگیری از پراکنده شدن آن ها، پَروَندن (واژه فرهنگستان)