جدول جو
جدول جو

معنی زواک - جستجوی لغت در جدول جو

زواک
آوانگرو کسی که هنگام راه رفتن بسیار بجنبد
تصویری از زواک
تصویر زواک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زوال
تصویر زوال
فروپاشی
فرهنگ واژه فارسی سره
عضو طولانی و نسبتا طویل و متحرک که در حفره دهانی قرار دارد و در انتها به وسیله قسمتی بنام) بند زبان (بکف دهان و استخوان لامی چسبیده و نوک آن آزاد است و جهت اعمال بلع و مکالمه و تغییرات صدا بکار میرود و ضمنا عضو اصلی حس ذایقه است لسان. یا بن زبان قسمت انتهایی زبان که به کف دهان متصل میشود انتهای زبان. یا بند زبان مهار زبان. یا زبان کوچک شراع الحنک. یا زبان گاو نوعی پیکان تیر شکاری، گاو زبان. یا زبان زبان قسمت آزاد ابتدای زبان که متحرک است و میتواند از دهان خارج شود نوک زبان. یا زبان به چیزی باز کردن آنرا به زبان آوردن بدان تفوه کردن، یا زبان تر کردن سخن گفتن، لقمه در دهان گذاشتن، گفتار تقریر بیان. یا زبان بی سر سخن بیهوده. یا زبان حال وضع و حال شخص که از اندیشه و نیت و احوال درونی او حکایت میکند. یا زبان دل زبان حال. یا زبان گلها اروپاییان هر گلی را رمز و نشانه امری دانسته اند که آنرا زبان گلها نامیده اند. بدین طریق با فرستادن یک گل میتوان منظور خود را به طرف فهماند مثل گل سرخ نشانه عشق و گل بنفشه نشانه بی مهری است، هر یک از فلسهایی که در قاعده سنبله های گلهای تیره غلات وجود دارد. شلمک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
بگشتن، گشتن و دور شدن ازجایی، نیست شدن، از بین رفتن، بر طرف شدن، نیستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زواق
تصویر زواق
زیورزنانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوار
تصویر زوار
زیارت کردن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زواح
تصویر زواح
رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زواج
تصویر زواج
نکاح و عروسی، زناشوئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زواب
تصویر زواب
برگشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغاک
تصویر زغاک
شاخه درخت انگور شاخه درخت انگور شاخه مو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زونک
تصویر زونک
کوتاه قد، قصیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواک
تصویر سواک
دندان مال رفان (مسواک) چوب دندان مال مسواک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوان
تصویر زوان
دانۀ گیاهی شبیه گندم که در مزارع گندم می روید، تلخه، تلخک
زبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زواه
تصویر زواه
قوت و غذای زندانیان و اسیران، رواه، برای مثال بندیان داشت بی پناه و زواه / برد با خویشتن به جمله به راه (عنصری - ۳۷ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زغاک
تصویر زغاک
شاخۀ تاک، شاخۀ رز، شاخۀ درخت انگور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زوار
تصویر زوار
زائرها، زیارت کنندگان، جمع واژۀ زائر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زواج
تصویر زواج
زناشویی، ازدواج، زناشوهری، زن و شوهری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زوار
تصویر زوار
خدمتکار، پرستار بیماران، پرستار زندانیان، برای مثال بهارش تویی غم گسارش تویی / بدین تنگ زندان زوارش تویی (فردوسی - ۳/۳۳۴)، شادان شده ای که من به یمگان / درمانده و خوار و بی زوارم (ناصرخسرو - ۴۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زوال
تصویر زوال
نیست شدن، زدوده شدن، از بین رفتن، دور شدن، کنایه از مایل گشتن خورشید از میانۀ آسمان به سوی مغرب، کنایه از هنگام ظهر که آفتاب از بلندی رو به انحطاط می گذارد
زوال پذیرفتن: نیست شدن، فانی شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لواک
تصویر لواک
خاییدنی جویدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زواه
تصویر زواه
((زِ))
غذایی که برای زندانیان و اسیران درست کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زوان
تصویر زوان
((زَ))
زبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زوال
تصویر زوال
((زَ))
نیست شدن، از بین رفتن، متمایل شدن آفتاب از وسط آسمان به سوی مغرب، نقصان، ناپایداری، نیستی، خرابی، آفت، بلا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زوار
تصویر زوار
((زُ وّ))
زیارت کنندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زوار
تصویر زوار
((زَ))
خدمتکار، پرستار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زوار
تصویر زوار
((زَ وَّ))
بسیار زیارت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زوار
تصویر زوار
((زِ))
زهوار، نوار باریکی از چرم یا چیز دیگر که با آن حاشیه یا کناره چیزی را دوزند، چوب های باریکی که در اطراف چهارچوب در و پنجره کوبند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زواج
تصویر زواج
((زَ))
زناشویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زغاک
تصویر زغاک
((زَ))
شاخه درخت انگور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سواک
تصویر سواک
((س))
مسواک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زواش
تصویر زواش
سیّارۀ مشتری، در علم نجوم پنجمین و بزرگ ترین سیارۀ منظومۀ شمسی، سعد اکبر، سعد السّعود، زاووش، قاضی چرخ، هرمز، قاضی فلک، زوش، ژوپیتر، اورمزد، برجیس، زاوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سواک
تصویر سواک
چوبی که به دندان ها بمالند و با آن دندان ها را پاک کنند، مسواک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زوار
تصویر زوار
کسی که به زیارت اماکن متبرکه می رود، کسی که بسیار زیارت می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زراک
تصویر زراک
زرشک، درختچه ای خاردار با برگ های دندانه دار و کوچک که ریشه، ساقه، میوه و برگهای آن مصرف دارویی دارد، میوۀ خوشه ای، قرمز رنگ و ترش مزۀ این گیاه که به عنوان چاشنی غذا به کار می رود، زراج، اترار، زارج، برباریس، دارشک، امبرباریس، سرشک، زرک، انبرباریس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زوار
تصویر زوار
رسنی که بین پاردم و سینه بند شتر بکشند
آنچه صلاح چیزی باشد
فرهنگ فارسی عمید