معنی زوال زوال نیست شدن، زدوده شدن، از بین رفتن، دور شدن، کنایه از مایل گشتن خورشید از میانۀ آسمان به سوی مغرب، کنایه از هنگام ظهر که آفتاب از بلندی رو به انحطاط می گذاردزوال پذیرفتن: نیست شدن، فانی شدن تصویر زوال فرهنگ فارسی عمید
زوال زوال نیست شدن، از بین رفتن، متمایل شدن آفتاب از وسط آسمان به سوی مغرب، نقصان، ناپایداری، نیستی، خرابی، آفت، بلا فرهنگ فارسی معین