- زواهر
- جمع زاهره روشنها: (جواهر زواهر الفاظ)
معنی زواهر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گوهران، گوهر
به گونه رمن گیاهان بیابانی
بادارندگان و موانع
جمع جوهر، فلزات گرانبها، هر سنگی که از آن منفعتی بر آید همچون الماس و یاقوتو لعل
دختری که از پدر و مادر با شخص دیگری یکی باشد و یا تنها از پدر و یا از مادر با هم یکی باشند
دختری که با شخص دیگر پدر و مادر مشترک داشته باشد، هم شیره
ظاهرها، پیداها، آشکارها، هویداها، نمایان ها، جمع واژۀ ظاهر
جمع ظاهر
((جَ هِ))
فرهنگ فارسی معین
جمع جوهر، گوهران، هر یک از سنگ های گرانبها مانند الماس یاقوت، زمرد و مانند آن که به عنوان زینت و زیور به کار می رود
((قَ هِ))
فرهنگ فارسی معین
شیخ اشراق آن چه را که مشائیان عقل گفته اند نور قاهر نامیده است. کلمه قواهر که جمع قاهر است به طور مطلق بر عقول اعم از طولیه مترتبه و عرضیه متکافئه اطلاق شده است و هرگاه با قید سافله ذکر شود مراد عقول متکافئه است و هرگاه با جمله
روشن صاف درخشان نورانی منور. یا احمر زاهر سرخ پر رنگ، گیاهی که زیبایی درخشان دارد، گیاه خرم
زیارت کردن کسی را
قوت و غذای زندانیان و اسیران، رواه، برای مثال بندیان داشت بی پناه و زواه / برد با خویشتن به جمله به راه (عنصری - ۳۷ حاشیه)
زائرها، زیارت کنندگان، جمع واژۀ زائر
خدمتکار، پرستار بیماران، پرستار زندانیان، برای مثال بهارش تویی غم گسارش تویی / بدین تنگ زندان زوارش تویی (فردوسی - ۳/۳۳۴) ، شادان شده ای که من به یمگان / درمانده و خوار و بی زوارم (ناصرخسرو - ۴۱۸)
تابان، درخشان، کنایه از دارای امتیاز و تشخیص
درخشان
((زِ))
فرهنگ فارسی معین
زهوار، نوار باریکی از چرم یا چیز دیگر که با آن حاشیه یا کناره چیزی را دوزند، چوب های باریکی که در اطراف چهارچوب در و پنجره کوبند
کسی که به زیارت اماکن متبرکه می رود، کسی که بسیار زیارت می کند
رسنی که بین پاردم و سینه بند شتر بکشند
آنچه صلاح چیزی باشد
آنچه صلاح چیزی باشد