جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با زاهر

زاهر

زاهر
روشن صاف درخشان نورانی منور. یا احمر زاهر سرخ پر رنگ، گیاهی که زیبایی درخشان دارد، گیاه خرم
فرهنگ لغت هوشیار

زاهر

زاهر
ابن طاهر شحامی فرزند محمد بن ابوالقاسم نیشابوری محدث متوفی در 533 هجری قمری و کتاب تحفه عیدالفطر را تصنیف کرده است. (از اسماء المؤلفین ج 1 ص 372). و رجوع به لسان المیزان و شذرات الذهب ج 4 ص 180 و الاصابه شود
ابن عبدالله بن مالک یکی از مردان جنگی واقعۀ یوم السلی (از ایام معروف حروب قیس در جاهلیت است). رجوع به العقد الفرید چ عریان ج 6 ص 60 شود
لغت نامه دهخدا

زاهر

زاهر
رنگ درخشان و صاف. (المنجد). روشن و صاف. (فرهنگ نظام). روشن و بلند. (آنندراج). تابان. درخشان و روشن. نورانی. منور. (ناظم الاطباء) :
بر خوان تست گردۀ مرسومی
چون قرص آفتاب فلک، زاهر.
سوزنی.
عنصر زاهرش گوهری از معدن عدن. (ترجمه تاریخ یمینی ص 247).
، سفید بسیار روشن. از زُهره بمعنی سفیدی یا سفیدی درخشان. و گفته شده است که درخشندگی هر رنگ را زهره گویند. (تاج العروس). و رجوع به قطر المحیط و مشعشع شود، گیاه زیبا. (اقرب الموارد). گیاهی که زیبایی درخشان دارد. (تاج العروس) ، گیاه خرم:
هر که شب ساهر شودپژمرده گردد نیم روز
وین گل پژمرده چون ساهر شود زاهر شود.
منوچهری.
و رجوع به رائع شود.
، احمر زاهر، سرخ پررنگ، ای شدید الحمره. (تاج العروس) (قطر المحیط). نیک سرخ. (منتهی الارب) ، مرد که دارای رنگ درخشان باشد. (تاج العروس). رنگ درخشان مردان. (اقرب الموارد). و رجوع به اقمر شود
لغت نامه دهخدا

زاهر

زاهر
برکه ای است میان مکه و تنعیم. (منتهی الارب) (قاموس). قطبی گوید: این همان وادی است که اکنون جوخی نام دارد. و سخاوی در شرح عراقیه گوید: موضعی که اکنون فخ نام دارد همان وادی زاهر است. (تاج العروس). یاقوت آرد: شبیکه منزلی است میان مکه و زاهر از راه تنعیم. (از معجم البلدان، شبیکه)
لغت نامه دهخدا