- زوانه
- آنچه مانند زبان باشد، آلتی که در میان شاهین ترازوست، پره، شعله (آتش چراغ)، یکی از دو قالب اصلی قلمدان و آن مربوط به قسمت درونی آلت مذکور است مقابل رویه، برگ باریک و دراز
معنی زوانه - جستجوی لغت در جدول جو
- زوانه
- زبانه، بیرون آمدگی زبان مانند هر چیزی مثلاً زبانۀ ترازو، زبانۀ قفل، زبانۀ ساعت، پره، شعله مثلاً زبانۀ آتش یعنی شعلۀ آتش، زبانۀ شمع یعنی شعلۀ شمع
![تصویری از زوانه](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/4/5/amd-0034553.jpg)
- زوانه ((زَ نِ))
- زبانه
![تصویری از زوانه](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/1/7/3/mon-0017315.jpg)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
![تصویری از جوانه](https://jadvaljoo.ir/WordCard/nam/0/0/0/1/5/nam-0001537.jpg)
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
جوان، گل جوانه، اندام نورس فشرده و قابل رشدی در گیاه که در انتهای شاخه، کنار دمبرگ وجود دارد
گلوله آرد خمیر کرده که به مقدار یک قرص نان ساخته باشند، خمیر پاره های مالیده که به جهت بغرا مهیا سازند فرزدقه، گلوله ای از گل به مقدار فندقی مهره کمان گروهه
زبانه (آتش و چوب و مانند آنها)، آلتی که در میان شاهین ترازوست زبانه
بندی آهنین که بر گردن و دست و پای ستوران یا زندانیان بندند بخاو بخو
بندی آهنین که بر گردن و دست و پای ستوران یا زندانیان بندند بخاو بخو
![تصویری از روانه](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/1/0/4/amd-0010417.jpg)
در حال رفتن، رونده، جاری
روانه شدن: روان شدن، رفتن، راهی شدن، به راه افتادن، روانه گشتن
روانه گشتن: روان شدن، رفتن، راهی شدن، به راه افتادن، روانه شدن
روانه کردن: روانه ساختن، روان کردن، راهی کردن، گسیل کردن، فرستادن
روانه شدن: روان شدن، رفتن، راهی شدن، به راه افتادن، روانه گشتن
روانه گشتن: روان شدن، رفتن، راهی شدن، به راه افتادن، روانه شدن
روانه کردن: روانه ساختن، روان کردن، راهی کردن، گسیل کردن، فرستادن
![تصویری از زواله](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/2/0/2/amd-0020224.jpg)
تکه و گلولۀ خمیر به اندازۀ یک قرص نان، گلولۀ گلی و مهرۀ کمان گروهه، برای مثال زواله اش چو شدی از کمان گروهه برون / ز حلق مرغ به ساعت فروچکیدی خون (کسائی - لغت نامه - زواله)
![تصویری از جوانه](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/4/3/amd-0034378.jpg)
اندامی نورس شبیه برگ های ریز که در سر شاخه و در بغل برگ و در اطراف شاخه های درخت می روید و از فلس های متعدد ساخته شده و بعد از باز شدن به شکل برگ درمی آید، تژ، دانه ای که مرحلۀ رشد آن به تازگی آغاز شده است، کنایه از تازه، نو، کنایه از جوان
جوانه زدن: جوانه برآوردن گیاه، کنایه از به وجود آمدن مثلاً عشق در وجودش جوانه زده بود
جوانه زدن: جوانه برآوردن گیاه، کنایه از به وجود آمدن مثلاً عشق در وجودش جوانه زده بود
![تصویری از زنانه](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/5/5/amd-0035549.jpg)
زن مانند مانند زنان، درخور و مناسب زنان مثلاً لباس زنانه، مربوط به زنان مثلاً بحث های زنانه
![تصویری از زبانه](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/8/8/amd-0038853.jpg)
بیرون آمدگی زبان مانند هر چیزی مثلاً زبانۀ ترازو، زبانۀ قفل، زبانۀ ساعت،
پره، شعله مثلاً زبانۀ آتش (شعلۀ آتش)، زبانۀ شمع (شعلۀ شمع)
زبانه زدن: شعله کشیدن آتش
زبانه کشیدن: شعله کشیدن آتش، زبانه زدن
پره، شعله مثلاً زبانۀ آتش (شعلۀ آتش)، زبانۀ شمع (شعلۀ شمع)
زبانه زدن: شعله کشیدن آتش
زبانه کشیدن: شعله کشیدن آتش، زبانه زدن
![تصویری از زولانه](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/4/0/1/amd-0040103.jpg)
زاولانه، بندی آهنی که بر گردن یا دست و پای زندانیان می بستند، حلقه و زنجیری که به پای اسب و استر می بستند، بخو، گیسوی پیچیده