جدول جو
جدول جو

معنی زنقه - جستجوی لغت در جدول جو

زنقه
مونث زنق از پارسی کوچه باریک، زنخ، باریکه کوچه تنگ و باریک
تصویری از زنقه
تصویر زنقه
فرهنگ لغت هوشیار
زنقه
((زَ نَ قَ یا قِ))
کوچه تنگ و باریک
تصویری از زنقه
تصویر زنقه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زنگه
تصویر زنگه
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی پسر شاوران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بنقه
تصویر بنقه
خشتک گریبان
فرهنگ لغت هوشیار
شلمک شیلم از گیاهان حبی است دوایی و آنچه از آن در میان گندم روید مسکر و مدر باشد و آنرا شیلم و شلمک نیز کویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرقه
تصویر زرقه
کبود رنگی، گربه چشمی، رنگ کبود مهره مهر مهره افسون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زناقه
تصویر زناقه
گلو بند، ایستار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنیه
تصویر زنیه
ته تغاری واپسین فرزند جهزادگی
فرهنگ لغت هوشیار
گوشوارک در گیاهان، گوشور هر یک از دو برآمدگی کنار سوراخ گوش، سوفارو هریک از دو سوی سوفارتیر پاره ای از گوشت شتر یا گوسفند که بریده آویزان کنند تثنیه آن: زنمتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوقه
تصویر زوقه
به گونه رمن بان نگاران نگارگربان (بان سقف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنکه
تصویر زنکه
برای تحقیر و توهین زن استعمال شود زنیکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنده
تصویر زنده
زندگی و حیات، امرار معاش کردن، گذران زندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زندقه
تصویر زندقه
بی دینی، بی مذهبی، انکار قیامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجه
تصویر زنجه
ناله و زاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنبه
تصویر زنبه
زنبل، زنبه کش، در بنائی آنکه آجر و سنگ با آن حمل می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعقه
تصویر زعقه
بانگ فریاد تلخاب چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجه
تصویر زنجه
نوحه، مویه، ناله و زاری، برای مثال به مرگ دیگران تا چند زنجه / نه مرگ آرد تو را هم در شکنجه؟ (فخرالدین ابوالمعالی - لغتنامه - زنجه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرقه
تصویر زرقه
رنگی مانند رنگ آسمان، کبودی، رنگ آسمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زندقه
تصویر زندقه
زندیقی، بی دینی، کفر باطنی با تظاهر به ایمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنده
تصویر زنده
مقابل مرده، جاندار، انسان یا حیوانی که جان در بدن دارد، عظیم و بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنمه
تصویر زنمه
((زَ نَ مَ یا مِ))
پاره ای از گوش شتر یا گوسفند که بریده آویزان کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنده
تصویر زنده
آتش زنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنده
تصویر زنده
((زَ دِ))
ژنده، بزرگ، عظیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنده
تصویر زنده
((~. دِ))
روشن دل، شاد، خوش مشرب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زندقه
تصویر زندقه
((زَ دَ قِ))
باطناً کافر بودن و تظاهر به ایمان کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنجه
تصویر زنجه
((زَ جِ))
مویه، ناله، درد شکم
فرهنگ فارسی معین
وسیله ای دسته دار و مستطیل شکل از جنس چوب یا فلز برای حمل مصالح ساختمانی، زنبل، در علم زیست شناسی زنبق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنده
تصویر زنده
Alive, Live, Living, Vivid
دیکشنری فارسی به انگلیسی
живой , яркий
دیکشنری فارسی به روسی
живий , яскравий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
活着的 , 活的 , 生动的
دیکشنری فارسی به چینی