جدول جو
جدول جو

معنی زق - جستجوی لغت در جدول جو

زق
(تَ)
سرگین انداختن مرغ و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، چینه دادن مرغ، بچه را به منقار. (تاج المصادربیهقی) (از زوزنی) (از دهار). خورش دادن چوزه را، مرغ به دهان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به زقه شود
لغت نامه دهخدا
زق
(زُ ق ق)
می. ج، زققه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ زقّه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
زق
(زِق ق)
خیک می و جز آن. (دهار). خیک یا پوستی است برای شراب و جز آن که موی آن رابریده باشند نه برکندیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سقاء. (اقرب الموارد). سقاء. مشک. خیک. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مشک که در آن آب پر کنند. (غیاث اللغات) ج، ازقان، زقاق، زقان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
زق
دم دم آهنگری، مشک، خیک می گزگز (گویش گیلکی)
تصویری از زق
تصویر زق
فرهنگ لغت هوشیار
زق
((زَ قّ))
خوراک دادن مرغ به جوجه
تصویری از زق
تصویر زق
فرهنگ فارسی معین
زق
ضعف، احساس گرسنگی کردن، فاسد شدن هرچیز، تغییر کیفیت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زقوم
تصویر زقوم
گیاهی صحرایی با ساقه های بلند و ستبر، برگ هایی شبیه برگ انار و گل هایی زرد رنگ، درختی در دوزخ که میوۀ بسیار تلخ دارد و دوزخیان از میوۀ آن می خورند، کنایه از هر غذایی که تلخ، سمی و کشنده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زقاق
تصویر زقاق
کوچه، کوچۀ تنگ
فرهنگ فارسی عمید
(زُقْ قَ)
مرغی است کوچک. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). مرغی است کوچک، از مرغهای آبی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ لَ)
کوچۀ تنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُقْ یَ)
مرکّب از: ’زق ی’، تودۀ دراهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، تودۀ دراهم و جز آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَقْ یَ)
مرکّب از: ’زق ی’، بانگ و فریاد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَقْ قی یَ / زُقْ قی یَ)
مرکّب از: ’زق ق’، موی بریده منسوب است به سوی زق ّ که پوست بریده موی باشد. یقال: حلق رأسه زقیه، ای کأنه جلد مزقق. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لَ قَ کَ دَ)
زق زق کردن. با آوازهای کوتاه و پیاپی، بیتابی نمودن بچۀ شیرخوار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زِقْ قی ی)
منسوب به زق ّ. منسوب به خیک.
- استسقای زقی، بیماری باشدکه شکم بیاماسد و ناف بیرون جهد و چون بیمار حرکت کند آواز غلغل آب شنیده شود. و این جز استسقای طبلی باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَزْ زُ)
بانگ کردن کوف. (تاج المصادر بیهقی) ، بانگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُقْ قَ/ قِ)
آب و دانه که طائر از گلو برآورد و در دهن بچه اندازد. (غیاث اللغات) (آنندراج). خورشی که مرغ به چوزۀ خود به دهان می دهد. (ناظم الاطباء). و رجوع به زق ّ شود.
- زقه دادن، غذا دادن مرغ بچۀ خود را بدهان. خورش دادن مرغ جوجه را بدهان:
از شکوه و عدل و امن او تذرو و کبک را
بازجره، زقه داد و چرغ زیر پر گرفت.
مسعودسعد.
یک روز در زیر درختی نشسته بود مرغی را دید که بچه را زقه می داد، او راآرزوی فرزند برخاست. (ابوالفتوح رازی).
از پی زقه دادن از لب او
وز پی زادگان مرکب او...
عقل کل بوده در دبستانش
نفس کل گاهواره جنبانش.
سنائی.
، دوایی که به شیر مادر انداخته در دهن طفل اندازند. (غیاث اللغات). دارویی است که چون بچه زاید از خرما و جز آن ترکیب داده در حلق او ریزند... (آنندراج). دارویی است که به وقت زادن بچه را دهند. (غیاث اللغات). دارویی مرکب که چون بچه زائیده شود دایه آن دارو را در حلق آن بچه میریزد. (ناظم الاطباء) :
دایۀ من عقل و زقه شرع و مهد انصاف بود
آخشیجان امهات و علویان آبای من.
خاقانی.
به مهر مام و دو پستان و زقۀ خرما
به جان باب و دبستان و تختۀ آداب.
خاقانی.
یا ز آب دست و خاک پای او
زقۀ طفلان دانایی فرست.
خاقانی.
روزها کم خور چو شبها نوعروسان در زفاف
زقه هاشان از درای مطرب الحان دیده اند.
خاقانی.
مکن به زقۀ تعلیم آشنا لب طبع
بس است طبع ترا شیر دایۀ الهام.
کلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زقب
تصویر زقب
راه تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زق زق
تصویر زق زق
آواز زاری بریده بریده کودک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقاق
تصویر زقاق
خیک ساز خیک فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقزاق
تصویر زقزاق
مرغ باران از پرندگان، مور، تیز تک تیز رو مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقنبوت
تصویر زقنبوت
سوسک تلایی از جانوارن در لاتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقیه
تصویر زقیه
توده کپه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقیات
تصویر زقیات
سمار و غیان غارچ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقه
تصویر زقه
مرغ ماهیخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقوه
تصویر زقوه
توده کپه
فرهنگ لغت هوشیار
سنجد از گیاهان، زاخل دوزخدار درختی که در دوزخ روید، تلخ سنجد، گویند درختی است در جهنم دارای میوه ای بسیار تلخ که دوزخیان از آن خورند، هر چیز تلخ و سمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقمه
تصویر زقمه
سمار و غیان غارچ ها مرگیه (طاعون)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقفه
تصویر زقفه
رباینده، آزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقف
تصویر زقف
تردستی ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقزقه
تصویر زقزقه
غد غد بانگ مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقزاقیات
تصویر زقزاقیات
مرغ بارانیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقزاق الشامی
تصویر زقزاق الشامی
ابوطیط: مرغ زیبا زیاک از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زق زقو
تصویر زق زقو
((زِ زِ))
آن که زیاد نق می زند و بهانه می گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زقوم
تصویر زقوم
((زَ قُّ))
نام درختی است در جهنم که میوه های تلخ بار می آورد
فرهنگ فارسی معین