معنی زق
- زق (زِق ق)
- خیک می و جز آن. (دهار). خیک یا پوستی است برای شراب و جز آن که موی آن رابریده باشند نه برکندیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سقاء. (اقرب الموارد). سقاء. مشک. خیک. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مشک که در آن آب پر کنند. (غیاث اللغات) ج، ازقان، زقاق، زقان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
