- زفت
- نوعی از قیر باشد و آن چیزیست سیاه و چسبنده که از درخت صنوبر حاصل شود و بر سر کچلان چسبانند درشت و فربه و قوی جثه را گویند بخیل، لئیم، خسیس، زمخت
معنی زفت - جستجوی لغت در جدول جو
- زفت
- درشت، فربه، ستبر، هنگفت،
برای مثال چنان خار در گل ندیدم که رفت / که پیکان او در سپرهای زفت (سعدی۱ - ۱۳۷ حاشیه)
- زفت
- مادۀ سیالی که از درخت صنوبر بیرون می آید و مصرف دارویی داشته، زفت رومی، صمغ، قیر که از نفت گرفته می شود، زفت بحری
زفت یابس: صمغ خشک شدۀ درخت صنوبر
- زفت
- بخیل، ممسک، لئیم، خسیس،
برای مثال صعب چون بیم و تلخ چون غم جفت / تار چون گور و تنگ چون دل زفت (عنصری - ۳۶۳)
کنایه از ترش رو
کنایه از زمخت
طعم تند و تیز و گس، ویژگی چیزی که طعم تند و تیز داشته باشد
- زفت ((زُ فْ))
- خسیس، بخیل، ترشروی، تندخو
- زفت ((زَ فْ))
- درشت، ستبر، پر، لبریز، تندمزه
- زفت ((زِ فْ))
- نوعی صمغ گیاهی که بر روی پارچه می مالند، و برای معالجه بر موضع مورد نظر می چسبانند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اکدا
مومیائی: آبدارو
صمغ خشک شدۀ درخت صنوبر
نزول
بافت بافته: زربفت
عارضه، علت، بلا، بلیه
آسیب، آگفت، گزند
زاب، فروزه
کوته مایگی
مقابل آمدن، ذهاب، عمل رفتن
بر انگیختن خشم
گروه
سایبان، داربست
کنج دهان
زغن از پرندگان خبه کردن
درجه و منزلت و نزدیکی
خطیئه، خطا، گناه، لغزش، زبان در سخن
گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلربگ که تیره مخصوصی به نام زرشکیان از تیره نزدیک به تیره آلالگان است. زرشک معمولی درختچه ایست به ارتفاع 2 تا 3 متر که معمولا در حاشیه جنگلهای غالب نقاط اروپا و ایران میروید برگهاش دندانه دار و گلهایش زرد رنگ و مجتمع به صورت خوشه و آویخته است. میوه آن کوچک و قرمز رنگ و بیضوی به طول 7 تا 8 و به عرض 3 میلیمتر میباشد. ریشه و برگ و میوه آن بمصارف دارویی میرسد برباریس انبر باریس
بد شکل، بدگل، ناهموار، زبون، درشت
بخیل و ممسک
روغن نباتی
جماعت مردم، عدد بسیار، همه زوج، مقابل فرد، دوتای، دو تا، دو لنگه زوج، مقابل فرد، دوتای، دو تا، دو لنگه
زنجیر و قلاب پشت درب تنگ و چسبان را گویند، صفت محکم