مخفف زیستن و بر این قیاس زست و زسته... (جهانگیری). مخفف زیستن. (آنندراج) زیستن و زندگانی کردن. (ناظم الاطباء). زیستن وزنده بودن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : اگر از من تو بد نداری باز نکنی بی نیاز روز نیاز نه مرا جای زیر سایۀ تو نه ز آتش دهی بحشر جواز زستن و مردنت یکی است مرا غلبکن در چه باز یا چه فراز. ابوشکور (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نشنیدی آن مثل، که زند عامه مرده به از بکام عدو زسته. ناصرخسرو (از فرهنگ رشیدی)
مخفف زیستن و بر این قیاس زست و زسته... (جهانگیری). مخفف زیستن. (آنندراج) زیستن و زندگانی کردن. (ناظم الاطباء). زیستن وزنده بودن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : اگر از من تو بد نداری باز نکنی بی نیاز روز نیاز نه مرا جای زیر سایۀ تو نه ز آتش دهی بحشر جواز زستن و مردنت یکی است مرا غلبکن در چه باز یا چه فراز. ابوشکور (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نشنیدی آن مثل، که زند عامه مرده به از بکام عدو زسته. ناصرخسرو (از فرهنگ رشیدی)
ستون، پایۀ سنگی یا آجری یا سیمانی که در زیر بنا ساخته شود، پایه ای که از آهن و سیمان در زیر ساختمان برپا کنند، در امور نظامی دسته ای از سربازانکه پشت سر هم در یک خط حرکت کنند، دیرک خیمه، نوشته ای که به صورت عمودی و موازی نوشتۀ دیگر قرار می گیرد، چوب کلفت و بلند که آن را عمودی در زیر سقف به جای جرز و پایه کار بگذارند، بخشی از اتومبیل که بین در جلو و در عقب است، پشتیبان، تکیه گاه، برای مثال استن این عالم ای جان غفلت است / هوشیاری این جهان را آفت است (مولوی - ۱۱۸)
ستون، پایۀ سنگی یا آجری یا سیمانی که در زیر بنا ساخته شود، پایه ای که از آهن و سیمان در زیر ساختمان برپا کنند، در امور نظامی دسته ای از سربازانکه پشت سر هم در یک خط حرکت کنند، دیرک خیمه، نوشته ای که به صورت عمودی و موازی نوشتۀ دیگر قرار می گیرد، چوب کلفت و بلند که آن را عمودی در زیر سقف به جای جرز و پایه کار بگذارند، بخشی از اتومبیل که بین در جلو و در عقب است، پشتیبان، تکیه گاه، برای مِثال استن این عالم ای جان غفلت است / هوشیاری این جهان را آفت است (مولوی - ۱۱۸)