جدول جو
جدول جو

معنی زرگند - جستجوی لغت در جدول جو

زرگند
(تُ / تُ رُ دَ / دِ)
مخفف زرآگند، یعنی زرین و مطلا. (فرهنگ رشیدی) :
رکاب شمس تبریزی گرفتم
که زین شمس زرگند عظیم است.
مولوی (از فرهنگ رشیدی).
رجوع به زرکند شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرگند
تصویر پرگند
بسیار بدبو، گندیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگند
تصویر برگند
رشوه، آنچه از پول و مانند آن به کسی می دهند تا کاری برخلاف وظیفۀ خود انجام دهد یا حق کسی را ضایع و باطل کند یا حکمی برخلاف حق و عدالت بدهد، رشوت، پاره، بلکفد، بلکفت
فرهنگ فارسی عمید
(زَ گَ دِ)
قصبه ای است از بخش شمیران شهرستان تهران که در سه هزارگزی جنوب تجریش و بر سر راه تهران تجریش و متصل بقلهک واقع است و در حدود 4000 تن سکنه دارد. مقر تابستانی سفارت روسیه شوروی در این قصبه واقع است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(پُ گَ)
سخت بویناک. بسیار بدبو
لغت نامه دهخدا
(زَ گُ)
بمعنی زرغنج است و آن گیاهی باشد بدبوی که دفع خشکی بوی مشک می کند. (برهان) (آنندراج). گیاهی بسیار بدبو که از چین می آورند. (ناظم الاطباء) زرغنج. (جهانگیری). گیاهی است بدبو که از چین آورند. برگش به برگ سداب ماند و بقول قدما طبعش سرد و تر است و خاصیت وی آن است که دفع خشکی بوی مشک کند. حلبۀ چینی. (فرهنگ فارسی معین) ، کاسۀ سفالین بزرگ را نیز می گویند. (برهان) (جهانگیری). یک نوع ظرف سفالین بزرگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ / دِ)
زرآکنده. به زرآمیخته. مطلاشده. زرکوب شده:
دین فروشی کنی که تا سازی
بارگی نقره خنگ و زین زرکند.
سنائی.
ز خاک شمس فلک زرکند که تا گردد
ستام و گام و رکاب براق او زرکند.
سوزنی.
فردا که نهد سوار آفاق
بر ابلق چرخ زین زرکند.
خاقانی.
رجوع به زرگند شود
لغت نامه دهخدا
(زَ رَ)
ناحیه ای است از جیرفت. سبب این است که در آنجا خرده های زر در زمین آن ببینند. (انجمن آرا) (آنندراج). بلوکی در کرمان. (ناظم الاطباء). یکی از بخش های پنجگانه شهرستان کرمان است که ازشمال به بخش راور، از خاور به بخش مرکزی شهرستان کرمان، از جنوب به شهرستان رفسنجان و از باختر به شهرستان یزد محدود است. در شمال خاوری آن یک رشته ارتفاعات بنام کوه شرقی و در جنوب باختری بنام کوه غربی قرار دارد که اولی بین زرند و راور و دومی بین زرند و رفسنجان واقع گردیده اند. رود خانه خشکی در طول درۀ زرند وجود دارد که در هنگام بارندگی آب شور در آن جاری و به رود خانه شور بافق ملحق میگردد. این بخش از هشت دهستان و 342 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و سکنۀ آن در حدود 35000 تن می باشد. قرای مهم آن: یزدان آباد، خانوک، طغرالجرد، سبلوئیه، بادیز، شبجره، حصن وسی ریز است. دهستان حومه زرند از 71 آبادی تشکیل شده که جمعیت آن 14317 تن است و قرای مهم آن یزدان آبادو احمدآباد است. و مرکز بخش قصبۀ زرند است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(زَ رَ)
دوزخ و جهنم، نام درختی صلب و بی بار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
گیاهی است بد بو که از چین آورند برگش ببرگ سداب ماند و بقول قدما طبعش سرد و تر است و خاصیت وی آنست که دفع بوی مشک کند حلبه چینی، کاسه سفالین بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرگند
تصویر پرگند
گندیده و بد بو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرگن
تصویر زرگن
همیشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرگنج
تصویر زرگنج
((زَ گُ))
کاسه سفالین بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرکند
تصویر زرکند
((زَ کَ))
چیزی که در آن پاره هایی از طلا به کار رفته باشد
فرهنگ فارسی معین