- زرگن
- همیشک
معنی زرگن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گیاهی است بد بو که از چین آورند برگش ببرگ سداب ماند و بقول قدما طبعش سرد و تر است و خاصیت وی آنست که دفع بوی مشک کند حلبه چینی، کاسه سفالین بزرگ
طلایی
طلافروش
فرانسوی اکار
چالاک، زیرک، باهوش
برنگ زر زرد فام طلایی زریون، درخت انگور (مو) زرجون، آب باران جمع شده بر روی صخره ها و قطعه سنگهای عظیم کوهها که بر اثر حل مواد معدنی موجود در سنگها برنگ نارنجی یا زرد درمیاید، شراب باده، زرقون
بمعنی زر ساز، کسی که بازر کار می کند، صیاغ
طلائی، به زر آب داده شده
زیرک، باهوش، چست و چالاک
عنصر شیمیایی گازی، بی رنگ، بی بو و غیرقابل اشتعال که یک صدم هوا را تشکیل می دهد
گلۀ اسب، گروه اسبان، کراع، فسیله، نسیله
درختی کوهی با چوبی سخت و محکم که از آن تیر و نیزه و مانند آن می ساختند، گز،برای مثال چنان بگریم اگر دوست بار من ندهد / که خاره خون شود اندر شخ و زرنگ زگال (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۷)
درختی کوهی با چوبی سخت و محکم که از آن تیر و نیزه و مانند آن می ساختند، گز،
آنچه مانند زر یا به رنگ زر باشد، از جنس زر، طلایی
مانند زر، به رنگ زر، طلایی، زرّین فام، زرغون، زریون
آنکه به جرب مبتلی است گرگین: گر نخواهی رنج گراز گرگنان پرهیز کن جهل گراست ای پسر پرهیز کن زین زشت گر. (ناصر خسرو) غله ای که هنوز خوب نرسیده باشد و آنرا گاه در آتش بریان کنند و خورند دلمل
گله اسب
((زَ رَ))
فرهنگ فارسی معین
درختی است کوهی، بسیار محکم و از آن تیر و نیزه و گوی چوگان و جناغ زین سازند، درخت گز، زردچوبه
کسی که پیشه اش ساختن زینت آلات و چیزهای دیگر از زر است، طلاساز
Savvy
Flashy
броский
сообразительный
auffällig
schlau
показний
кмітливий