جدول جو
جدول جو

معنی زرافشانی - جستجوی لغت در جدول جو

زرافشانی(زَ اَ)
نثار کردن زر. زر بخشیدن. زر پراکندن:
من خود از گنجهای پنهانی
وقت حاجت کنم زرافشانی.
نظامی.
مرد قصاب از آن زرافشانی
صید من شد چو گاو قربانی.
نظامی.
چو از منزل زرافشانی بپرداخت
ز جلاب و شکر نزلی دگر ساخت.
نظامی.
، کنایه از تابیدن به انوار طلائی. نورپاشی:
شمع که هر شب به زرافشانی است
زیر قبا زاهد پنهانی است.
نظامی.
رجوع به زرافشان شود
لغت نامه دهخدا
زرافشانی
عمل زر افشان زر پراکندن
تصویری از زرافشانی
تصویر زرافشانی
فرهنگ لغت هوشیار
زرافشانی
زر پراکندن
تصویری از زرافشانی
تصویر زرافشانی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گردافشانی
تصویر گردافشانی
افشاندن گرد، در علم زیست شناسی پراکنده شدن گردۀ گل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درافشانی
تصویر درافشانی
بلاغت، زبان آوری، شیرین زبانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرافشان
تصویر زرافشان
ویژگی آنچه با طلا اندود شده مثلاً کاغذ زرافشان، بافته شده با تارهای زر، زربافت، دارای نقش هایی از طلا، کسی که سیم و زر نثار می کند، زرافشاننده، زرافشانی و نثار کردن سیم و زر، برای مثال سران عرب را زرافشان او / سرآورد بر خطّ فرمان او (نظامی۵ - ۸۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکرافشانی
تصویر شکرافشانی
شیرین سخنی
فرهنگ فارسی عمید
(لَ دَ / دِ)
بزرافشاننده. آنکه تخم افکند. آنکه تخم پراکند در مزرعه. (یادداشت بخط دهخدا).
لغت نامه دهخدا
(زَ فَ / فِ)
زرافشانی. عمل زرفشان. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به زرافشانی و زرفشانی کردن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کار جوانانه کردن در پیری. (آنندراج). کارهای جوانان در هنگام پیری کردن:
خزان آمد گریبانی به رندی چاک خواهم زد
بمن ده می که پیرافشانی چون تاک خواهم زد.
بابافغانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ / شَکْ کَ اَ)
پخش شکر. (فرهنگ فارسی معین) ، گفتار شیرین و خوش. (ناظم الاطباء). شیرین سخنی. (فرهنگ فارسی معین).
- شکرافشانی کردن، کنایه از شیرین زبانی کردن. سخنان شیرین گفتن.
- ، نغمه ها و نواهای خوش نواختن.
- ، سخنان لطیف و شیرین نگاشتن:
چرا به یک نی قندش نمی خرند آنرا
که کرد صد شکرافشانی از نی قلمی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(فِ)
آشکار کردن راز. کشف اسرار. آشکار و پیدا کردن راز:
سر طلبی تیغزبانی مکن
روزنه ای رازفشانی مکن.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ اَ)
مخفف گوهرافشانی. عمل گوهرافشان. رجوع به ذیل همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(گَ اَ)
غبار افشاندن، در تداول گیاه شناسی، عبارت از دوره ای است که دانۀ گرده از بساک خارج شده و برای رشد و نمو خود روی کلالۀ مناسبی قرار گیرد. گردافشانی به دو طریق مستقیم و غیرمستقیم صورت میگیرد. رجوع به گیاه شناسی تألیف حبیب اﷲ ثابتی صص 483- 490 شود
لغت نامه دهخدا
(گَفَ / فِ)
گرد پراکندن. گرد افشاندن
لغت نامه دهخدا
(زَ اَ)
نام دیگر رود سغد است که قسمت اعظم ایالت سمرقند را سیراب می کند و آن را در سمرقند کوهک نیز نامند. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 132و رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 132، یسنا ص 41، یشتها ج 1 ص 227 و تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1719 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ اَ)
یکی از چهار ناحیه ای که ایالت سغدیان قدیم را تشکیل میدهد و عبارتند از فرغانه، سمرقند و بخارا و همین ناحیه رجوع به کتاب احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 113 و 132 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
پرتو افکندن. روشن کردن. نور افشاندن
لغت نامه دهخدا
(دُ اَ)
درفشانی. درافشان کردن. عمل درافشان. درپراکنی:
عدنی بود در درافشانی
یمنی پر سهیل نورانی.
نظامی.
- درافشانی کردن، درفشاندن:
ابری آمد چو ابر نیسانی
کرد بر سبزه ها درافشانی.
نظامی.
، بلاغت. زبان آوری. (ناظم الاطباء).
- درافشانی کردن، مسلسل و بدون لکنت زبان تکلم کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ اَ)
عمل سر افشاندن. سری را با تیغ زدن:
سرافشانی تیغ گردن گزار
برآورده از جوی خون لاله زار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(پَ اَ)
ترک علائق کردن. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
آنکه در میپاشد، بلیغ زبان آور، بحر هشتم از هفده بحر اصول موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر افشانی
تصویر سر افشانی
عمل سر افشانذدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نورافشانی
تصویر نورافشانی
شید افشانی پرتو افکنی نور پاشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراوشانی
تصویر سراوشانی
عمل سر افشانذدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زر افشان
تصویر زر افشان
دارای ریزه های زر: قبای زر افشان، شاباش نثار کردن جواهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در افشانی
تصویر در افشانی
عمل در افشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر افشانی
تصویر پر افشانی
ترک علایق کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرافشان
تصویر زرافشان
افشاننده زر، بخش کننده طلا و سکه زر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرفشانی
تصویر زرفشانی
عمل زر افشان زر پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زراوشان
تصویر زراوشان
خیری شب بو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردافشانی
تصویر گردافشانی
((گَ اَ))
غبار افشاندن، در گیاه شناسی عبارت از دوره ای است که دانه گرده از بساک خارج شده و برای رشد و نمو خود روی کلاله مناسبی قرار گیرد. گردافشانی به دو طریق مستقیم و غیرمستقیم صورت می گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بذرافشانی
تصویر بذرافشانی
((~. اَ))
تخم افشانی، پاشیدن بذر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرافشان
تصویر زرافشان
((زَ اَ))
چیزی که ریزه زر یا گرد زر بر آن افشانده باشند، شاباش، نثار کردن زر و سیم
فرهنگ فارسی معین
بذرپاشی، تخم افشانی، دانه افشانی، کاشت، کاشتن
متضاد: محصول برداری، درو، برداشت
فرهنگ واژه مترادف متضاد