- زدوده
- خالص
معنی زدوده - جستجوی لغت در جدول جو
- زدوده
- پاک شده پاکیزه شده، صیقل یافته، محو شده (غم و مانند آن)
- زدوده
- پاک شده، جلاداده، شفاف،
برای مثال می آورد و نار و ترنج و بهی / زدوده یکی جام شاهنشهی (فردوسی - ۳/۳۰۵)
- زدوده
- پاک شده، صیقل یافته، محو شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حذف کردن، رفع کردن
پاک کردن
بی درنگ، بی تامل، ناگهانی
گیاه تره
گیاه تره
پاک کردن، پاکیزه ساختن، زداییدن، پاک کردن زنگ از فلز
نقش و نگار شده
Dispel
развеивать
zerstreuen
розсіювати
rozwiać
dissipar
dissipare
disipar
dissiper
verspreiden
नष्ट करना
mengusir
dağıtmak
kuondoa
ขับไล่
দূর করা
مٹا دینا
جسم نرم و سیاهرنگ و چرب که از دود نفت میگیرند، از سوزاندن بعضی مواد صمغی و سقزی هم بدست میاید، و بمعنی دودمان
دودمان، ماده ای سیاه و نرم که از دود مواد نفتی، حاصل شود