معنی زدودن
زدودن
پاک کردن، پاکیزه ساختن، زداییدن، پاک کردن زنگ از فلز
تصویر زدودن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با زدودن
زدودن
زدودن
حذف کردن، رفع کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
زدودن
زدودن
پاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
زدودن
زدودن
پاک کردن، صیقل دادن
فرهنگ فارسی معین
زدودن
زدودن
Dispel
دیکشنری فارسی به انگلیسی
زدودن
زدودن
развеивать
دیکشنری فارسی به روسی
زدودن
زدودن
zerstreuen
دیکشنری فارسی به آلمانی
زدودن
زدودن
розсіювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
زدودن
زدودن
rozwiać
دیکشنری فارسی به لهستانی
زدودن
زدودن
驱散
دیکشنری فارسی به چینی