- زبی
- بار کردن کسی را
معنی زبی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مویز، کشمش
پشته
سرگین، انبان، خنور، کدوی کاواک که زنان در آن پنبه نهند زنبیل سبد
پتیاره (بلا)، نام کوهی است اشویی، گل سیاه گل بد بو از بر از حفظ
مویز، انگور خشکیده، انگور سیاه خشک شده، کشمش، سکج، سیج، هولک
زباله، خار و خاشاک و خاک روبه، چیزهای دورریختنی
عزب بودن مجرد بودن
Party
партийный
festlich
партійний
imprezowy
festivo
di festa
festivo
festif
feestelijk
งานเลี้ยง
حزبيٌّ
पार्टी-संबंधित
מִפלָגתִי
パーティーの
partili
wa chama
পার্টি
جماعتی
همیشه بهار از گیاهان، ویژه نامی در تازی همیشه بهار
یک مویز یک انجیر، کف دهان از پر گویی
مویزک از گیاهان دارویی مویزک