بار کردن. (شرح قاموس) (منتهی الارب). بار کردن کسی را. (آنندراج) (متن اللغه). حمل است و جوهری این شعر را بگواه آورده است: تلک استفدها و اعط الحکم والیها فانها بعض ما تزبی لک الرقم. و شعر زیر را ابن سیده از کمیت آرد: اء همدان، مهلاً لاتصبح بیوتکم بجهلکم ام الدهیم و ما تزبی. وبدین معنی است زبی در حدیث کعب: فقلت له کلمه ازبیه بذلک علی الازعاج، یعنی سخنی گفتم تا بدین وسیله تحریک و وادار کنم او را... این سخن ابن اثیر است. (از تاج العروس). در حدیث کعب بن مالک است که:او را با دیگری محاورتی دست داد. روزی کعب داستان آن مجادلت نقل میکرد و میگفت: فقلت له کلمه لازبیه بذلک، یعنی با او سخن گفتم تا مگر بدین وسیله، او را ناراحت و پریشان کنم، و ’ازبیه’ در این حدیث بهمان معنی است که گویند: زبیت الشی ٔ ازبیه، هرگاه حمل کنند او را، زیرا چیزی را که حمل کنند حرکت دهند و از جای بکنند. (از نهایۀ ابن اثیر) ، از پس راندن. (منتهی الارب). از پس راندن کسی را. (آنندراج). راندن. (شرح قاموس) (متن اللغه). بمعنی راندن است و شعری را که جوهری شاهد زبی بمعنی حمل آورده ابن سیده بدین معنی تفسیر کرده است. (از تاج العروس) ، زبی به شر، ببدی رسانیدن. (منتهی الارب). بدی رسانیدن کسی را. (متن اللغه). (آنندراج) (شرح قاموس) (تاج العروس) ، کندن چاله: حفر زبیه. (از متن اللغه) ، خواندن کسی را به چیزی: زباه الی هذا، یعنی خواند او را به این چیز. (از منتهی الارب). خواندن کسی را. (آنندراج). گویند: ما زباهم الی هذا، یعنی چه چیز ایشان را بدین کار خوانده است و شاید وزاک در ’ما وزاک الی هذا’ که در تداول عامۀ عرب بمعنی ما دعاک، یعنی ’چه خوانده است ترا’ آمده است، محرف از زباک باشد. (از متن اللغه)