جدول جو
جدول جو

معنی زبیر

زبیر
(زُ بَ)
ابن ابی اسید مالک بن ربیعۀ ساعدی انصاری. ابن غسیل در حدیث خود او را زبیر بن منذر بن ابی اسید خوانده و علی بن حسن بن ابی الحسن (بنقل ابومحمد) نام پدر او را ابواسید ضبط کرده است. (از کتاب الجرح و التعدیل ج 2 ص 579). رجوع به زبیر (... بن منذر) و زبیر (.... بن مالک) شود
ابن نشیط، غلام باهله و شوهر مادر سعید خذینه است. سعیدخذینه از طرف مسلمه بن عبدالملک (والی کوفه و بصره وخراسان از طرف یزید بن عبدالملک) حکومت خراسان داشت. رجوع به طبری چ دخویه قسمت 2 صص 1417- 1420 شود
ابن عروه بن زبیر عوام. از راویانست و از او حدیث نقل کرده اند. عبدالرحمان گوید که پدرم او را مجهول الحال میخواند. (از کتاب الجرح و التعدیل ج 2 ص 582). رجوع به لسان المیزان و زبیر (... بن هشام) شود
ابن هشام بن عروه. از روات خاندان زبیر عوام است. (از الجرح و التعدیل ابوحاتم رازی ج 2 ص 583). رجوع به کتاب ’نسب قریش’ تألیف ابوعبدالله مصعب زبیری چ ا. لوی پروونسال و زبیر (... بن عروه) شود
ابن منذر، مولای عبدالرحمان بن عوام. از راویانست و طبری در حوادث سال 144 هجری قمری از او یاد کند. ایوب بن عمر از او روایت دارد. رجوع به طبری چ دخویه قسمت 3 ص 143 شود
ابن عمر بن درهم اسدی کوفی، جد ابواحمد محمد بن عبدالله زبیری است. (از تاج العروس). رجوع به لباب الانساب زبیری و نیز زبیری (... محمد بن عبدالله) در این لغت نامه شود
ابوخالد. از ابان بن عثمان روایت دارد و حمادبن سلمه از او نقل حدیث کند. (از الجرح و التعدیل ج 3 ص 581). رجوع به کتاب المصاحف ص 33 شود
ابن مصعب بن زبیر بن عوام. جد زبیریان منسوب به زبیر بن عوام است. رجوع به تاریخ گزیده ص 846، و زبیری و زبیریان در این لغت نامه شود
ابن مشکان. جد یونس بن حبیب است و زبیریان اصفهان بدو منتسب اند. (از تاج العروس). رجوع به لباب الانساب و زبیری و زبیریان شود
ابن مسیب. سرداری که حسن بن سهل به محاربۀ محمد طباطبا فرستاد در خلافت مأمون. رجوع به حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 287 شود
جهضمی، پدر زبیر راوی. رجوع به زبیر (... بن زبیر) ، لسان المیزان و کتاب الجرح و التعدیل رازی ج 3 ص 580 شود
لغت نامه دهخدا