ابن باطی ٔ، پدرعبدالرحمان صحابی بود. (از منتهی الارب) (آنندراج). ابن عبدالبر نام پدر او را باطیا ضبط کرده است. (از تاج العروس). رجوع به الاصابه ج 2 ص 47 و طبری چ دخویه قسمت 1 ص 1494 و 1495 ونیز زبیر (... بن عبدالرحمن) در این لغت نامه شود
ابن باطی ٔ، پدرعبدالرحمان صحابی بود. (از منتهی الارب) (آنندراج). ابن عبدالبر نام پدر او را باطیا ضبط کرده است. (از تاج العروس). رجوع به الاصابه ج 2 ص 47 و طبری چ دخویه قسمت 1 ص 1494 و 1495 ونیز زبیر (... بن عبدالرحمن) در این لغت نامه شود
جایی در بادیه نزدیک ثعلبیه. (از تاج العروس). نام موضعی است نزدیک ثعلبیه. شاعری در ضمن یک بیت از اشعاری که درباره ثعلبیه سروده آنرا آورده، آن بیت چنین است: اذاما سماء بالدناح تخایلت فانی علی ماء الزبیر اشیمها. (از معجم البلدان)
جایی در بادیه نزدیک ثعلبیه. (از تاج العروس). نام موضعی است نزدیک ثعلبیه. شاعری در ضمن یک بیت از اشعاری که درباره ثعلبیه سروده آنرا آورده، آن بیت چنین است: اذاما سماء بالدناح تخایلت فانی علی ماء الزبیر اشیمها. (از معجم البلدان)
پدرعبدالله و جد زبیر بن عبدالله ، و این عبدالله همان است که چون عبدالله بن زبیر او را محروم ساخت، گفت: ’لعن الله ناقه حملتنی الیک’. و ابن الزبیر در پاسخ او گفت: ’ان و راکبها’. (از تاج العروس) (از منتهی الارب). رجوع به زبیر... بن عبدالله شود
پدرعبدالله و جد زبیر بن عبدالله ، و این عبدالله همان است که چون عبدالله بن زبیر او را محروم ساخت، گفت: ’لعن الله ناقه حملتنی الیک’. و ابن الزبیر در پاسخ او گفت: ’ان و راکبها’. (از تاج العروس) (از منتهی الارب). رجوع به زبیر... بن عبدالله شود
ابن ابی اسید مالک بن ربیعۀ ساعدی انصاری. ابن غسیل در حدیث خود او را زبیر بن منذر بن ابی اسید خوانده و علی بن حسن بن ابی الحسن (بنقل ابومحمد) نام پدر او را ابواسید ضبط کرده است. (از کتاب الجرح و التعدیل ج 2 ص 579). رجوع به زبیر (... بن منذر) و زبیر (.... بن مالک) شود ابن نشیط، غلام باهله و شوهر مادر سعید خذینه است. سعیدخذینه از طرف مسلمه بن عبدالملک (والی کوفه و بصره وخراسان از طرف یزید بن عبدالملک) حکومت خراسان داشت. رجوع به طبری چ دخویه قسمت 2 صص 1417- 1420 شود ابن عروه بن زبیر عوام. از راویانست و از او حدیث نقل کرده اند. عبدالرحمان گوید که پدرم او را مجهول الحال میخواند. (از کتاب الجرح و التعدیل ج 2 ص 582). رجوع به لسان المیزان و زبیر (... بن هشام) شود ابن هشام بن عروه. از روات خاندان زبیر عوام است. (از الجرح و التعدیل ابوحاتم رازی ج 2 ص 583). رجوع به کتاب ’نسب قریش’ تألیف ابوعبدالله مصعب زبیری چ ا. لوی پروونسال و زبیر (... بن عروه) شود ابن منذر، مولای عبدالرحمان بن عوام. از راویانست و طبری در حوادث سال 144 هجری قمری از او یاد کند. ایوب بن عمر از او روایت دارد. رجوع به طبری چ دخویه قسمت 3 ص 143 شود ابن عمر بن درهم اسدی کوفی، جد ابواحمد محمد بن عبدالله زبیری است. (از تاج العروس). رجوع به لباب الانساب زبیری و نیز زبیری (... محمد بن عبدالله) در این لغت نامه شود ابوخالد. از ابان بن عثمان روایت دارد و حمادبن سلمه از او نقل حدیث کند. (از الجرح و التعدیل ج 3 ص 581). رجوع به کتاب المصاحف ص 33 شود ابن مصعب بن زبیر بن عوام. جد زبیریان منسوب به زبیر بن عوام است. رجوع به تاریخ گزیده ص 846، و زبیری و زبیریان در این لغت نامه شود ابن مشکان. جد یونس بن حبیب است و زبیریان اصفهان بدو منتسب اند. (از تاج العروس). رجوع به لباب الانساب و زبیری و زبیریان شود ابن مسیب. سرداری که حسن بن سهل به محاربۀ محمد طباطبا فرستاد در خلافت مأمون. رجوع به حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 287 شود جهضمی، پدر زبیر راوی. رجوع به زبیر (... بن زبیر) ، لسان المیزان و کتاب الجرح و التعدیل رازی ج 3 ص 580 شود
ابن ابی اسید مالک بن ربیعۀ ساعدی انصاری. ابن غسیل در حدیث خود او را زبیر بن منذر بن ابی اسید خوانده و علی بن حسن بن ابی الحسن (بنقل ابومحمد) نام پدر او را ابواسید ضبط کرده است. (از کتاب الجرح و التعدیل ج 2 ص 579). رجوع به زبیر (... بن منذر) و زبیر (.... بن مالک) شود ابن نشیط، غلام باهله و شوهر مادر سعید خُذَینه است. سعیدخذینه از طرف مسلمه بن عبدالملک (والی کوفه و بصره وخراسان از طرف یزید بن عبدالملک) حکومت خراسان داشت. رجوع به طبری چ دخویه قسمت 2 صص 1417- 1420 شود ابن عروه بن زبیر عوام. از راویانست و از او حدیث نقل کرده اند. عبدالرحمان گوید که پدرم او را مجهول الحال میخواند. (از کتاب الجرح و التعدیل ج 2 ص 582). رجوع به لسان المیزان و زبیر (... بن هشام) شود ابن هشام بن عروه. از روات خاندان زبیر عوام است. (از الجرح و التعدیل ابوحاتم رازی ج 2 ص 583). رجوع به کتاب ’نسب قریش’ تألیف ابوعبدالله مصعب زبیری چ ا. لوی پروونسال و زبیر (... بن عروه) شود ابن منذر، مولای عبدالرحمان بن عوام. از راویانست و طبری در حوادث سال 144 هجری قمری از او یاد کند. ایوب بن عمر از او روایت دارد. رجوع به طبری چ دخویه قسمت 3 ص 143 شود ابن عمر بن درهم اسدی کوفی، جد ابواحمد محمد بن عبدالله زبیری است. (از تاج العروس). رجوع به لباب الانساب زبیری و نیز زبیری (... محمد بن عبدالله) در این لغت نامه شود ابوخالد. از ابان بن عثمان روایت دارد و حمادبن سلمه از او نقل حدیث کند. (از الجرح و التعدیل ج 3 ص 581). رجوع به کتاب المصاحف ص 33 شود ابن مصعب بن زبیر بن عوام. جد زبیریان منسوب به زبیر بن عوام است. رجوع به تاریخ گزیده ص 846، و زبیری و زبیریان در این لغت نامه شود ابن مشکان. جد یونس بن حبیب است و زبیریان اصفهان بدو منتسب اند. (از تاج العروس). رجوع به لباب الانساب و زبیری و زبیریان شود ابن مسیب. سرداری که حسن بن سهل به محاربۀ محمد طباطبا فرستاد در خلافت مأمون. رجوع به حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 287 شود جهضمی، پدر زبیر راوی. رجوع به زبیر (... بن زبیر) ، لسان المیزان و کتاب الجرح و التعدیل رازی ج 3 ص 580 شود
نام یکی از شعرای عرب در دوران جاهلیت، نام چندتن از شخصیتهای تاریخی از جمله نام یکی از یاران حسین (ع) که در روز عاشورا به شهادت رسید، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در سپاه کیخسرو پادشاه کیانی
نام یکی از شعرای عرب در دوران جاهلیت، نام چندتن از شخصیتهای تاریخی از جمله نام یکی از یاران حسین (ع) که در روز عاشورا به شهادت رسید، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در سپاه کیخسرو پادشاه کیانی
طایفه ای از عرب ساکن قریۀ شیخ عثمان و فیوش از قریه های لحج در جنوب شبه جزیره عربستان. (از معجم قبائل العرب تألیف عمر رضا کحاله از تاریخ لحج عبدلی ص 12و 15)
طایفه ای از عرب ساکن قریۀ شیخ عثمان و فیوش از قریه های لحج در جنوب شبه جزیره عربستان. (از معجم قبائل العرب تألیف عمر رضا کحاله از تاریخ لحج عبدلی ص 12و 15)
حبیب بن زبیر بن مشکان هلالی، بصری الاصل و مقیم اصفهان بود و بگفتۀ ابن مردویه حبیب در اصفهان اولاد و احفادی دارد که آنان را زبیریه گویند. حبیب بن زبیر از شعبه و عمرو بن فروخ نقل حدیث کند. (از انساب سمعانی). رجوع به زبیر (... بن مشکان) و زبیری (... یونس بن حبیب) شود محمد بن صالح بن ابراهیم، مکنی به ابوعبدالله و ملقب به جمال الدین. از فقیهان فاضل شافعی است (1188- 1240 هجری قمری). او راست: ’فیض الملک العلام’ و ’الفتاوی’ که هر دو به بچاپ رسیده اند. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 7 ص 33). رجوع به معجم المطبوعات ص 963 شود درهم بن مظاهر، فرزند حبیب بن زبیر بن مشکان و از زبیریان اصفهان است. (از انساب سمعانی). رجوع به زبیر (... بن مشکان) و زبیری (... محمود بن احمد) و زبیری (... حبیب بن زبیر) شود احمد بن عبدالله بن زبیر بکار. ازراویانست. رجوع به تنقیح المقال مامقانی (قسمت القاب) ، و رجال نجاشی، نقد الرجال، و ریحانه الادب شود عبدالله بن هارون. از روایانست. رجوع به ریحانه الادب، تنقیح المقال مامقانی (قسمت القاب) ، رجال نجاشی و نقد الرجال تفرشی شود عبدالله بن عبدالرحمان. از راویانست. رجوع به ریحانه الادب، تنقیح المقال مامقانی (قسمت القاب) ، رجال نجاشی و نقد الرجال شود یونس بن حبیب، نوۀ حبیب بن هودۀ زبیری و صاحب ابوداود طیالسی است. (از انساب سمعانی). رجوع به زبیری (... حبیب بن هوده) شود عبدالله بن مصعب. از راویانست. رجوع به تنقیح المقال مامقانی (قسمت القاب) ، رجال نجاشی و نقد الرجال و ریحانه الادب شود
حبیب بن زبیر بن مشکان هلالی، بصری الاصل و مقیم اصفهان بود و بگفتۀ ابن مردویه حبیب در اصفهان اولاد و احفادی دارد که آنان را زبیریه گویند. حبیب بن زبیر از شعبه و عمرو بن فروخ نقل حدیث کند. (از انساب سمعانی). رجوع به زبیر (... بن مشکان) و زبیری (... یونس بن حبیب) شود محمد بن صالح بن ابراهیم، مکنی به ابوعبدالله و ملقب به جمال الدین. از فقیهان فاضل شافعی است (1188- 1240 هجری قمری). او راست: ’فیض الملک العلام’ و ’الفتاوی’ که هر دو به بچاپ رسیده اند. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 7 ص 33). رجوع به معجم المطبوعات ص 963 شود درهم بن مظاهر، فرزند حبیب بن زبیر بن مشکان و از زبیریان اصفهان است. (از انساب سمعانی). رجوع به زبیر (... بن مشکان) و زبیری (... محمود بن احمد) و زبیری (... حبیب بن زبیر) شود احمد بن عبدالله بن زبیر بکار. ازراویانست. رجوع به تنقیح المقال مامقانی (قسمت القاب) ، و رجال نجاشی، نقد الرجال، و ریحانه الادب شود عبدالله بن هارون. از روایانست. رجوع به ریحانه الادب، تنقیح المقال مامقانی (قسمت القاب) ، رجال نجاشی و نقد الرجال تفرشی شود عبدالله بن عبدالرحمان. از راویانست. رجوع به ریحانه الادب، تنقیح المقال مامقانی (قسمت القاب) ، رجال نجاشی و نقد الرجال شود یونس بن حبیب، نوۀ حبیب بن هودۀ زبیری و صاحب ابوداود طیالسی است. (از انساب سمعانی). رجوع به زبیری (... حبیب بن هوده) شود عبدالله بن مصعب. از راویانست. رجوع به تنقیح المقال مامقانی (قسمت القاب) ، رجال نجاشی و نقد الرجال و ریحانه الادب شود
طرفدار آل زبیر عوام. پیرو عبداﷲ زبیر. طرفدار قیام عبداﷲ زبیر. کسی که برای بنی زبیر عوام (در مقابل بنی هاشم یا بنی امیه) تعصب ورزد: دخل رجل من بنی مخزوم علی عبدالملک بن مروان و کان زبیریاً. (العقد الفرید چ محمد سعید عریان ج 2 ص 66)
طرفدار آل زبیر عوام. پیرو عبداﷲ زبیر. طرفدار قیام عبداﷲ زبیر. کسی که برای بنی زبیر عوام (در مقابل بنی هاشم یا بنی امیه) تعصب ورزد: دخل رجل من بنی مخزوم علی عبدالملک بن مروان و کان زبیریاً. (العقد الفرید چ محمد سعید عریان ج 2 ص 66)
ناله، برنیش هنگ کناک (اسهال خونی) خونروش دل پیچه صدا یا نفسی که بسبب آزردگی یا خستگی به صورت ناله از سینه بر آید ناله، اسهال پیچش دل پیچ ذوسنطاریا دیسانتری
ناله، برنیش هنگ کناک (اسهال خونی) خونروش دل پیچه صدا یا نفسی که بسبب آزردگی یا خستگی به صورت ناله از سینه بر آید ناله، اسهال پیچش دل پیچ ذوسنطاریا دیسانتری