جدول جو
جدول جو

معنی ازبیر

ازبیر
از حفظ، از حافظه، در حافظه به خاطر سپردن، حفظ، ازبرم، ازبر
تصویری از ازبیر
تصویر ازبیر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ازبیر

اکبیر

اکبیر
چرکین پلید چیزیست مانند خبیص خشک که زنبور عسل آرد و آن نه شمع است و نه عسل و نه عسل و نه شیرینی کامل دارد، پلید کثیف زشت بیریخت
فرهنگ لغت هوشیار

ادبیر

ادبیر
نحوست، بدبختی، بخت برگشتگی، برای مِثال در جهان چندان که گویی بی شمار / نیستی و محنت و ادبیر هست (انوری - ۵۶۱)
ادبیر
فرهنگ فارسی عمید

انبیر

انبیر
پر کردن ومملو گردانیدن. (برهان قاطع). پر کردن. (شرفنامۀ منیری) (انجمن آرا) (آنندراج). انباشتن و پر کردن، بدین معنی امالۀ انبار است. (فرهنگ رشیدی).
لغت نامه دهخدا