قسمتی از مال که به دستور شرع باید در راه خدا بدهند، مقدار معینی از مال است که باید به فقیران و مستحقان داده شود. زکات در نه چیز واجب است مثلاً گندم، جو، خرما، کشمش (غلات اربعه)، طلا و نقره (نقدین)، شتر، گاو، گوسفند (انعام ثلاثه) زکات بدن: در فقه زکات فطر، فطریه یا صدقه که در غروب روز آخر ماه رمضان باید کنار بگذارند و روز بعد به مستمندان بدهند
قسمتی از مال که به دستور شرع باید در راه خدا بدهند، مقدار معینی از مال است که باید به فقیران و مستحقان داده شود. زکات در نه چیز واجب است مثلاً گندم، جو، خرما، کشمش (غلات اربعه)، طلا و نقره (نقدین)، شتر، گاو، گوسفند (انعام ثلاثه) زکات بدن: در فقه زکات فطر، فطریه یا صدقه که در غروب روز آخر ماه رمضان باید کنار بگذارند و روز بعد به مستمندان بدهند
عضو گوشتی و متحرک در دهان انسان و حیوان که با آن مزۀ غذاها چشیده می شود و به جویدن غذا و بلع آن کمک می کند و انسان به وسیلۀ آن حرف می زند، کنایه از لهجه و طرز تکلم و گفتار هر قوم و ملت زبان اوستایی: از قدیمی ترین زبان های ایرانی که کتاب اوستا به آن زبان نوشته شده زبان بر کسی باز کردن: کنایه از دربارۀ او عیب جویی و بدگویی کردن زبان بر کسی گشادن: زبان بر کسی باز کردن، کنایه از دربارۀ او عیب جویی و بدگویی کردن برای مثال جهان دار نپسندد این بد ز من / گشایند بر من زبان انجمن (فردوسی - ۲/۲۶۹) زبان بستن: سکوت کردن، خاموش شدن زبان به کام کشیدن: کنایه از ساکت شدن، خاموش شدن زبان تر کردن: کنایه از سخن گفتن، کلمه ای بر زبان آوردن برای مثال با من به سلام خشک ای دوست زبان تر کن / تا از مژه هر ساعت لعل ترت افشانم (خاقانی - ۶۳۸) زبان حال: کنایه از وضع و حالت شخص که از حال و راز درون او حکایت کند، زبان دل برای مثال چشمم به زبان حال گوید / نی آنکه به اختیار گویم (سعدی۲ - ۵۳۶) زبان حالت: زبان حال، کنایه از وضع و حالت شخص که از حال و راز درون او حکایت کند زبان دادن: کنایه از قول دادن، وعده دادن، عهد و پیمان بستن برای مثال شما را زبان داد باید همان / که بر ما نباشد کسی بدگمان (فردوسی - ۸/۹۸) زبان دل: زبان حال، زبان باطن، کلام یا حالتی که از راز درون شخص حکایت کند زبان درکشیدن: ساکت شدن، خاموشی گزیدن برای مثال زبان درکش ار عقل داریّ و هوش / چو سعدی سخن گوی، ورنه خموش (سعدی۱ - ۱۵۷) زبان ریختن: کنایه از بسیار حرف زدن، پرحرفی کردن، زبان بازی کردن زبان زدن: سخن گفتن، حرف زدن، زبان درازی کردن، چشیدن زبان زرگری: زبان ساختگی و قراردادی که زرگرها و بعضی دیگر از مردم با آن تکلم می کنند و قاعده اش این است که به هر هجای کلمه یک (ز) اضافه می کنند مثلاً کتاب را (ک ز تاب ز ا ب) می گویند زبان ستدن: زبان ستاندن، قول گرفتن، خاموش گردانیدن، وادار به سکوت کردن زبان کسی را بستن: او را ساکت کردن، خاموش کردن برای مثال به کوشش توان دجله را پیش بست / نشاید زبان بداندیش بست (سعدی۱ - ۱۶۷) زبان کلک: زبان قلم، نوک قلم زبان کوچک: ملاز، ملازه، عضو گوشتی کوچکی به شکل زبان که در بیخ حلق آویزان است زبان گاو: نوعی از پیکان تیر بوده، شبیه زبان گاو، گاوزبان برای مثال در آن بیشه که بود از تیر و شمشیر / زبان گاو برده زهرۀ شیر (نظامی۲ - ۲۵۴) زبان گشادن: زبان باز کردن، لب به سخن گشودن، آغاز گفتار کردن زبان گل ها: رمز و مفهومی که ادبای اروپایی برای هر یک از گل ها در نظر گرفته اند مثلاً گل همیشه بهار رمز امیدواری، گل سرخ رمز عشق، گل شب بو رمز خوشبختی و گل بنفشه رمز بی علاقگی است
عضو گوشتی و متحرک در دهان انسان و حیوان که با آن مزۀ غذاها چشیده می شود و به جویدن غذا و بلع آن کمک می کند و انسان به وسیلۀ آن حرف می زند، کنایه از لهجه و طرز تکلم و گفتار هر قوم و ملت زَبان اوستایی: از قدیمی ترین زبان های ایرانی که کتاب اوستا به آن زبان نوشته شده زَبان بر کسی باز کردن: کنایه از دربارۀ او عیب جویی و بدگویی کردن زَبان بر کسی گشادن: زَبان بر کسی باز کردن، کنایه از دربارۀ او عیب جویی و بدگویی کردن برای مِثال جهان دار نپسندد این بد ز من / گشایند بر من زبان انجمن (فردوسی - ۲/۲۶۹) زَبان بستن: سکوت کردن، خاموش شدن زَبان به کام کشیدن: کنایه از ساکت شدن، خاموش شدن زَبان تر کردن: کنایه از سخن گفتن، کلمه ای بر زبان آوردن برای مِثال با من به سلام خشک ای دوست زبان تر کن / تا از مژه هر ساعت لعل ترت افشانم (خاقانی - ۶۳۸) زَبان حال: کنایه از وضع و حالت شخص که از حال و راز درون او حکایت کند، زبان دل برای مِثال چشمم به زبان حال گوید / نی آنکه به اختیار گویم (سعدی۲ - ۵۳۶) زَبان حالت: زَبان حال، کنایه از وضع و حالت شخص که از حال و راز درون او حکایت کند زَبان دادن: کنایه از قول دادن، وعده دادن، عهد و پیمان بستن برای مِثال شما را زبان داد باید همان / که بر ما نباشد کسی بدگمان (فردوسی - ۸/۹۸) زَبان دل: زبان حال، زبان باطن، کلام یا حالتی که از راز درون شخص حکایت کند زَبان درکشیدن: ساکت شدن، خاموشی گزیدن برای مِثال زبان درکش ار عقل داریّ و هوش / چو سعدی سخن گوی، ورنه خموش (سعدی۱ - ۱۵۷) زَبان ریختن: کنایه از بسیار حرف زدن، پرحرفی کردن، زبان بازی کردن زَبان زدن: سخن گفتن، حرف زدن، زبان درازی کردن، چشیدن زَبان زرگری: زبان ساختگی و قراردادی که زرگرها و بعضی دیگر از مردم با آن تکلم می کنند و قاعده اش این است که به هر هجای کلمه یک (ز) اضافه می کنند مثلاً کتاب را (کِ زِ تاب ز ا ب) می گویند زَبان ستدن: زبان ستاندن، قول گرفتن، خاموش گردانیدن، وادار به سکوت کردن زَبان کسی را بستن: او را ساکت کردن، خاموش کردن برای مِثال به کوشش توان دجله را پیش بست / نشاید زبان بداندیش بست (سعدی۱ - ۱۶۷) زَبان کلک: زبان قلم، نوک قلم زَبان کوچک: ملاز، ملازه، عضو گوشتی کوچکی به شکل زبان که در بیخ حلق آویزان است زَبان گاو: نوعی از پیکان تیر بوده، شبیه زبان گاو، گاوزبان برای مِثال در آن بیشه که بود از تیر و شمشیر / زبان گاو برده زهرۀ شیر (نظامی۲ - ۲۵۴) زَبان گشادن: زبان باز کردن، لب به سخن گشودن، آغاز گفتار کردن زَبان گل ها: رمز و مفهومی که ادبای اروپایی برای هر یک از گل ها در نظر گرفته اند مثلاً گل همیشه بهار رمز امیدواری، گل سرخ رمز عشق، گل شب بو رمز خوشبختی و گل بنفشه رمز بی علاقگی است
بویک بویه ای که از کلن گربه دشتی (سنور الزباد) می تراود سر شیر، گل ستاره ای ماده معطری که از غده مشک جانوری استخراج میشود و چون مقداری کم آنرا در یک ماده روغنی حل کنند عطر بسیار خوشبوی و گرانبهایی به مقدار فراوانی بدست می آید. مدفوع جانور مذبور چون در موقع خروج از مقعد طبیعه با غده مترشحه مشک این حیوان تماس یابد بسیار خوشبوست بدین جهت مدفوع خشک شده جانور را هم به نام نوعی مشک به بازار عرضه کنند، پستانداری است از تیره گوشتخواران جزو راسته زبادها در ناحیه میان دو راه این حیوان غده ای وجود دارد که از آن غده مایعی خوشبو و بسیار معطر ترشح میشود که به نام نوعی مشک به بازار عرضه میگردد قد این حیوان باندازه گربه است و پشمهایش خاکستری و دارای خطوط سیاه رنگی میباشد. جانور مذکور در نواحی بسیار گرم آسیا و آفریقا میزید گربه زباد قط الزباد سنور الزباد رباح
بویک بویه ای که از کلن گربه دشتی (سنور الزباد) می تراود سر شیر، گل ستاره ای ماده معطری که از غده مشک جانوری استخراج میشود و چون مقداری کم آنرا در یک ماده روغنی حل کنند عطر بسیار خوشبوی و گرانبهایی به مقدار فراوانی بدست می آید. مدفوع جانور مذبور چون در موقع خروج از مقعد طبیعه با غده مترشحه مشک این حیوان تماس یابد بسیار خوشبوست بدین جهت مدفوع خشک شده جانور را هم به نام نوعی مشک به بازار عرضه کنند، پستانداری است از تیره گوشتخواران جزو راسته زبادها در ناحیه میان دو راه این حیوان غده ای وجود دارد که از آن غده مایعی خوشبو و بسیار معطر ترشح میشود که به نام نوعی مشک به بازار عرضه میگردد قد این حیوان باندازه گربه است و پشمهایش خاکستری و دارای خطوط سیاه رنگی میباشد. جانور مذکور در نواحی بسیار گرم آسیا و آفریقا میزید گربه زباد قط الزباد سنور الزباد رباح
خلاصه چیزی برگزیده شیئی، آنچه به حکم شرع درویش و مستحق را دهند و این کار بر مسلمانان فرض است و زکات بر میوه هایی که برای خوردن عمل آورده باشند و بر میوه های دیگر (نظیر انگور و خرما) شتر گاو بز گوسفند و حیوانات اهلی و زر و سیم و مال التجاره تعلق میگیرد و زکات هر یک از آنها را نصابی است. مال الزکات به حکم آیه 60 از سوره 9 قران مخصوص طبقات معینی از مردم است (بر خلاف فیء و غنیمت زکات شامل حال خاندان رسول نمیشود)، جمع زکوات. توضیح: رسم الخط صحیح آن در عربی زکاه است و در رسم الخط قرانی زکوه ولی به شیوه نویسندگان ایرانی زکات صحیح است. قیاس کنید با حیات مشکلات
خلاصه چیزی برگزیده شیئی، آنچه به حکم شرع درویش و مستحق را دهند و این کار بر مسلمانان فرض است و زکات بر میوه هایی که برای خوردن عمل آورده باشند و بر میوه های دیگر (نظیر انگور و خرما) شتر گاو بز گوسفند و حیوانات اهلی و زر و سیم و مال التجاره تعلق میگیرد و زکات هر یک از آنها را نصابی است. مال الزکات به حکم آیه 60 از سوره 9 قران مخصوص طبقات معینی از مردم است (بر خلاف فیء و غنیمت زکات شامل حال خاندان رسول نمیشود)، جمع زکوات. توضیح: رسم الخط صحیح آن در عربی زکاه است و در رسم الخط قرانی زکوه ولی به شیوه نویسندگان ایرانی زکات صحیح است. قیاس کنید با حیات مشکلات
عضوی عضلانی ماهیچه ای و متحرک در دهان که از آن برای چشیدن مزه ها، بلع غذا و حرف زدن استفاده می شود، مجموعه نشانه های آوایی و خطی که برای بیان اندیشه و برقراری ارتباط به کار می رود، مجموعه رمزها و نشانه هایی
عضوی عضلانی ماهیچه ای و متحرک در دهان که از آن برای چشیدن مزه ها، بلع غذا و حرف زدن استفاده می شود، مجموعه نشانه های آوایی و خطی که برای بیان اندیشه و برقراری ارتباط به کار می رود، مجموعه رمزها و نشانه هایی