جدول جو
جدول جو

معنی ثبات

ثبات((ثَ))
بر جای ماندن، پایدار بودن، دوام یافتن، پایدار بودن، پایداری، عزم راسخ عزمی، ثابت عزمی، قدم استقامت، پایداری
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ثبات

ثبات

ثبات
استقرار، قرار گرفتن، بر جای ماندن، پافشاری درد عاجز کننده از حرکت
فرهنگ لغت هوشیار

ثبات

ثبات
ثبت کننده، کارمندی که نامه ها را در دفتر ثبت می کند، اندیکاتورنویس
ثبات
فرهنگ فارسی عمید

ثبات

ثبات
پایداری، دوام، پایدار بودن چیزی، برقرار بودن، بر یک حالت بودن، تغییر نکردن، مقاومت، استقامت
ثبات قدم: کنایه از پایداری، پابرجا بودن در امری
ثبات
فرهنگ فارسی عمید

ثبات

ثبات
ثبت کننده، کارمندی که نامه ها را در دفتری مخصوص ثبت می کند
ثبات
فرهنگ فارسی معین