معنی ثبات ثبات ثبت کننده، کارمندی که نامه ها را در دفتر ثبت می کند، اندیکاتورنویس تصویر ثبات فرهنگ فارسی عمید
ثبات ثبات پایداری، دوام، پایدار بودن چیزی، برقرار بودن، بر یک حالت بودن، تغییر نکردن، مقاومت، استقامتثبات قدم: کنایه از پایداری، پابرجا بودن در امری فرهنگ فارسی عمید
ثبات ثبات بر جای ماندن، پایدار بودن، دوام یافتن، پایدار بودن، پایداری، عزم راسخ عزمی، ثابت عزمی، قدم استقامت، پایداری فرهنگ فارسی معین