معنی زبال - فرهنگ فارسی معین
معنی زبال
زبال((زِ یا زُ))
آن چه که مورچه به دهان بردارد، هر چیز اندک
تصویر زبال
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با زبال
زبال
زبال
کود کش، خاکروبه بر خاشه، اندک آنچه مورچه به دهان بردارد، چیز اندک شی قلیل
فرهنگ لغت هوشیار
زبال
زبال
آنچه مورچه برداشته برد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج العروس). در نسخ قاموس: ما تحمله النحله بفمها است و صواب نمله است. (تاج العروس) ، چیز اندک و حقیر. (منتهی الارب). ما اصاب زِبالا و زُبالا، یعنی نرسیده ’بدست نیاورده’ چیزی را. (تاج العروس) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
زبال
زبال
لغتی است در زِبال بمعنی چیز اندک و حقیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ فوق شود
لغت نامه دهخدا
زبال
زبال
آنکه زبل (سرگین) جمع میکند و این ماده را ندیده ام و از آن روی آوردم که بگفتۀ قراء این گونه اشتقاق قیاسی است. (اقرب الموارد). سرگین کش و گودبر. (ناظم الاطباء). سرگین کش. (ملخص اللغات حسن خطیب). رجوع به تاج العروس و زباله کش شود
لغت نامه دهخدا
ذبال
ذبال
فتیله پتیله جمع ذبال. زخم پهلو، جمع ذباله، پده ها پوده ها
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.