جدول جو
جدول جو

معنی زانزال - جستجوی لغت در جدول جو

زانزال
لقب یعقوب راهب سریانی رئیس طائفۀ یعاقبه (یعقوبیان) است، وی در 541 نزد اوطینخیین تربیت یافت و طرفداران ایشان را که نزدیک به انقراض بودند تقویت کرد وی در بلاد ارمنیه و بین النهرین و بلاد مجاور آن با لباس ژنده گردش میکرد و مردم را پند و اندرز میداد و به پیروی از مذهب خویش دعوت میکرد و او طیخی ها را بنام اویعاقبه خوانده است، زانزال در 578 درگذشت، (ازدائره المعارف بستانی)، و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زانیار
تصویر زانیار
(پسرانه)
دانا، دانشمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دانیال
تصویر دانیال
(پسرانه)
خدا حاکم من است، نام یکی از چهار پیامبر مذکور در عهد عتیق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زالزالک
تصویر زالزالک
درخت کوچکی از تیرۀ گل سرخی با گل های سفید و شاخه های خاردار، میوۀ این درخت که شبیه ازگیل اما کوچک تر و زرد رنگ و دارای هستۀ سخت است و در اوایل پاییز می رسد، کوهج، کویج، کویژ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انعزال
تصویر انعزال
گوشه گیر شدن، برکنار شدن، معزول شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لایزال
تصویر لایزال
زوال ناپذیر، بی زوال، جاوید، ابدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تانتال
تصویر تانتال
عنصر فلزی نقره فام، قابل تورق و مفتول شدن که به دلیل مقاومت زیادش در برابر اسیدها جهت ساخت لوازم آزمایشگاه و آلات جراحی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انخزال
تصویر انخزال
رفتن به سستی و درماندگی و گرانباری، بازماندن در سخن، ماندگی، شکستگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انزال
تصویر انزال
خارج شدن منی از اندام تناسلی زن یا مرد، فرو فرستادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انزال
تصویر انزال
نزل ها، پیشکشی های جلوی مهمان، جمع واژۀ نزل
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ رَ)
گوشه گزیدن و دور شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). دور شدن و بیکسو شدن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان لنگا شهرستان شهسوار واقع در 36هزارگزی جنوب خاوری شهسوار و 4هزارگزی جنوب شوسۀ شهسوار به چالوس، دشت است و معتدل و مرطوب و دارای 115 سکنه، آب آن از چشمه سار و محصول آن برنج و مرکبات و شغل مردان آن زراعت و راه آنجا مالرو است، زیارتگاهی بنام دانیال دارد که درهای چوبی آن از آثار بسیار قدیم است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان بخش فیض آباد محولات شهرستان تربت حیدریه، واقع در 16هزارگزی شمال خاوری فیض آباد، جلگه است و معتدل و دارای 30 تن سکنه، آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه و بنشن و شغل مردمش زراعت و گله داری و جوال بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
ابن الطیفوری، او را دانیل نیز گفتندی، در دانش طب دست داشت و پس از طب آموزی به رهبانیت افتاد و بسبب ناسازی رفتار پدر و یا علت دیگر به مدینهالسلام درآمد، در شبی از شبهای ماه آب، به شهری که گرماخیز و پرریگ بود و در همسایگی یوحنابن ماسویه مقام کرد، وقتی نیز میان وی با یوحنابر سر قتل طاوسی مشاجره رفته است، رجوع به عیون الانبیاء ج 1 ص 177 و 181 و تاریخ الحکماء قفطی ص 391 شود
پسر داود بود از ابی جایل (اول تواریخ 3: 1) که در ’دوم سموئیل 3: 3’ کیلاب خوانده شده است، (قاموس کتاب مقدس)
ابن محمد از حکام منفیتیون به بخاری است 1173 هجری قمری (معجم الانساب و الاسرات زامباور ج 2 ص 407)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
زایل شدن. یقال زلته فانزال. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
پادشاه افسانه ای و اساطیری ’لیدی’ است، وی به سفرۀ خدایان پذیرفته شد ومقداری شراب و مائدۀ آنان را برای چشاندن به مخلوق فانی بدزدید، آنگاه برای آزمایش معرفت غیب خدایان فرزند خود ’په لوپس’ را بکشت و در ضیافتی به محضر خدایان برد و گرفتار دوزخ گشت، تانتال در دوزخ بر درخت پرمیوه ای که در میان برکۀآب شفافی قرار داشت، جای گرفت و به عذاب تشنگی و گرسنگی گرفتار گشت چه آب تا نزدیک لبش می رسید و قادر بنوشیدن نبود، و چون برای چیدن میوه دست بسوی شاخه های درخت دراز میکرد شاخه ها بطرف دیگر متمایل میشدند
لغت نامه دهخدا
نوعی از مرغان بلندپای برنگهای سفید و گلی دارای خالهای سیاه از جانوران نواحی استوائی آمریکا است
لغت نامه دهخدا
(اِ)
باک نداشتن از جواب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سطح فلزی که در معرض نقطۀ نفوذ الکتریسیتۀ پیل واقع شود، الکترد متصل به قطب مثبت در یک الکترولیت (جسمی که در اثر جریان الکتریسیته تجزیه شود مانند محلول نمک طعام، اسیدها، بازها و نمکها. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
شیخ دانیال خنجی، مردی صاحب کرامات بود و از کس لقمه دریغ نداشت و تا غایت سفرۀ او روانست، و سفرۀ شیخ کبیر شیراز و سفرۀ ابوعبداﷲ خفیف و سفرۀ شیخ ابواسحاق کازرونی و سفرۀ طاووس الحرمین به ابرقوه، فارس را چون چهار رکن خانه اند، (تاریخ گزیده چ اروپا ص 793)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شکافته شدن. (از منتهی الارب). شکافتن. (یادداشت مؤلف). شکافته شدن طلع و جز آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ نزل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چیزهایی که پیش مهمان فرود آینده نهند: پوشیده بخطها و نامه ها و طرائف گرگان و دهستان جز از آنچه در جملۀ انزال امیرمحمود فرستاده بود. (تاریخ بیهقی چ فیاض - غنی ص 135). به ابواب تشریفات و انواع انزال و... او را و اتباع او را مراعات تمام فرمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 104).
خوش کند آن دل که اصلح بالهم
رد من بعدالتوی انزالهم.
مولوی (مثنوی).
و رجوع به نزل شود
لغت نامه دهخدا
مرغی باشد پاچه کوتاه وپرستوک مانند، چون بر زمین نشیند، نتواند برخاست، (برهان قاطع) (آنندراج)، و رجوع به فرهنگ شعوری شود
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
فروفرستادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن جرجانی) (مؤید الفضلاء). نازل کردن. (از اقرب الموارد). یقال: انزله انزالاً و منزلاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، بانزهت تر. (ناظم الاطباء). نزه تر. (یادداشت مؤلف) : و بلادالصین انزه (من بلادالهند) . (اخبارالهند از یادداشت مؤلف). و اما سغد سمرقند، فانها انزه الاماکن الثلاثه التی ذکرناها. (صورالاقالیم اصطخری از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان لار بخش حومه شهرستان شهرکرد، واقع در 6هزارگزی باختر شهرکرد و متصل به راه شهرکرد به سامان، در دامنۀ کوه و منطقۀ معتدل، سکنۀ آن 1094 تن شیعۀ فارسی زبان اند، آب آن از رودخانه و قنات تأمین میشود، و دارای محصول غلات، سیب زمینی است، شغل اهالی آن زراعت، گله داری و صنایع دستی زنان، جاجیم بافی و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
دایم ابدی سرمدی پایدار: همه تخت وملکی پذیرد زوال بجز ملک فرمانده لایزال. (سعدی. کلیات. چا. معرفت 183)، یکی از صفات خدای تعالی: ناکریز جملگان حی قدیر لایزال ولم زیزل فرد بصیر. (مولوی)، دایما پیوسته: ولیکن زخر بارش افتاد و ماند گرانبار بر پشت تو لایزال. (ناصرخسرو) یا لایزالی. سرمدی ابدی، الهی: می ده که گر چه نامه سیاه عالم نومید کی توان بود از لطف لایزالی ک (حافظ) یا کوس لایزالی کوفتن، حاضر شدن در صف محشر و کوچیدن از عالم خاک بجهان باقی: چو فردا پیش آن ایوان عالی فروکوبند کوس لایزالی... (اسرارنامه) جاوید، پایدار، دائم، ابدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لا زال
تصویر لا زال
همیشه پیوسته
فرهنگ لغت هوشیار
شوس دادن (شوس منی)، فرو فرستادن، فرود آوردن، درخواست، جمع نزل، خوراکی ها خوردنی ها جمع نزل فرو فرستادن فرود آوردن: انزال کتب آسمانی، انزال منی یا انزال منی. اخراج آب مرد. یا سرعت انزال. زود فرود آمدن آب مرد
فرهنگ لغت هوشیار
گوشه گزینی دوری کناره گیری گوشه گیر شدن گوشه گرفتن بر کنار شدن بکنار رفتن، گوشه گیری کناره گیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخزال
تصویر انخزال
در سخن ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبانحال
تصویر زبانحال
وضع شخص و یا حالت شخص و یا شئونات شخص را بیان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره گل سرخیان جزو دسته گل سرخهای اصلی (در بعض کتاب آنرا جزو دسته سیبیها آورده اند) که بیشتر به صورت درختچه است و دارای شاخه های خاردار و گلهای سفید معطر و میوه های زرد یا نارنجی است. میوه آن خوراکی است و در اغلب نواحی معتدل میروید کیالک کویچ عوسج. یا زالزالک گل گونه ای از زالزالک که دارای میوه های قرمز رنگ است سرخ ولیک. یا زالزالک وحشی به گونه های مختلف جنگلی و خودروی زالزالک گفته میشود بیشتر در شمال ایران گونه های وحشی زالزالک را) ولیک (نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخزال
تصویر انخزال
((اِ خِ))
بازماندن از سخن، رفتن به سستی و درماندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انعزال
تصویر انعزال
((اِ عِ))
گوشه گیر شدن، به کنار رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زالزالک
تصویر زالزالک
((لْ لَ))
گیاکل. کویچ. عوسج، درخت کوچکی است از تیره گل سرخیان، دارای شاخه های خاردار و گل های سفید و میوه های زرد و نارنجی شبیه ازگیل اما کوچک تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لایزال
تصویر لایزال
((یَ))
ابدی، پایدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انزال
تصویر انزال
((اِ))
فرو فرستادن، فرودآوردن، خارج شدن منی
فرهنگ فارسی معین