معنی انعزال - فرهنگ فارسی معین
معنی انعزال
- انعزال((اِ عِ))
- گوشه گیر شدن، به کنار رفتن
تصویر انعزال
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با انعزال
انعزال
- انعزال
- گوشه گزینی دوری کناره گیری گوشه گیر شدن گوشه گرفتن بر کنار شدن بکنار رفتن، گوشه گیری کناره گیری
فرهنگ لغت هوشیار
انعزال
- انعزال
- گوشه گزیدن و دور شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). دور شدن و بیکسو شدن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
انخزال
- انخزال
- رفتن به سستی و درماندگی و گرانباری، بازماندن در سخن، ماندگی، شکستگی
فرهنگ فارسی عمید
انبزال
- انبزال
- شکافته شدن. (از منتهی الارب). شکافتن. (یادداشت مؤلف). شکافته شدن طَلْع و جز آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا