دایم ابدی سرمدی پایدار: همه تخت وملکی پذیرد زوال بجز ملک فرمانده لایزال. (سعدی. کلیات. چا. معرفت 183)، یکی از صفات خدای تعالی: ناکریز جملگان حی قدیر لایزال ولم زیزل فرد بصیر. (مولوی)، دایما پیوسته: ولیکن زخر بارش افتاد و ماند گرانبار بر پشت تو لایزال. (ناصرخسرو) یا لایزالی. سرمدی ابدی، الهی: می ده که گر چه نامه سیاه عالم نومید کی توان بود از لطف لایزالی ک (حافظ) یا کوس لایزالی کوفتن، حاضر شدن در صف محشر و کوچیدن از عالم خاک بجهان باقی: چو فردا پیش آن ایوان عالی فروکوبند کوس لایزالی... (اسرارنامه) جاوید، پایدار، دائم، ابدی
مُرَکَّب اَز: لا + یزال، جاوید. پایدار. دائم. ابدی. سرمدی. بی زوال: بنده چون خداوند خود نباشد نه چیز زوالی چو لایزالی. ناصرخسرو. ولیکن ز خر بارش افتاد و ماند گرانبار بر پشت تو لایزال. ناصرخسرو. آنکه پس از این همیشه باشد. صاحب غیاث اللغات گوید: در صفت حق تعالی واقع شود. بجهت اظهار کمال بی زوال او یعنی الحال بی زوال است و در استقبال هم بی زوال خواهد ماند. (غیاث) : نیست پنهان آفتاب لایزال ذره ای تو خویش را اقرار کن. عطار. ناگزیر جملگان حی ّ قدیر لایزال و لم یزل فرد بصیر. مولوی. همه تخت و ملکی پذیرد زوال بجز ملک فرمانده لایزال. سعدی. چون موسی برلم یزل و لایزال حکمی کرد که او را استحقاق نبود داغ حرمان بر جبین خیال او نهادند. (مجالس سعدی)
سرمدی. دائمی. ابدی: درهای همه ز عهد خالیست الا در تو که لایزالیست. نظامی. ، نعتی خدای تعالی را: فرد ازلی به ذوالجلالی حق ابدی به لایزالی. نظامی. راه خویش از خیال خالی کن عزم درگاه لایزالی کن. نظامی. ذات تو به نور لایزالی از شرک و شریک هر دو خالی. نظامی. بقدرت لایزالی هم در ساعت ابر از صحرای آن بادیه متقشع و متفرق گردد. (ترجمه محاسن اصفهان ص 37). می ده که گرچه گشتم نامه سیاه عالم نومید کی توان بود از لطف لایزالی. حافظ. به هر منزل که روآرد خدایا نگهدارش بلطف لایزالی. حافظ. حضرت لایزالی ایشان را کرامت کرده است. (انیس الطالبین ص 66)