جدول جو
جدول جو

معنی انخزال

انخزال((اِ خِ))
بازماندن از سخن، رفتن به سستی و درماندگی
تصویری از انخزال
تصویر انخزال
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با انخزال

انخزال

انخزال
رفتن به سستی و درماندگی و گرانباری، بازماندن در سخن، ماندگی، شکستگی
انخزال
فرهنگ فارسی عمید

انخزال

انخزال
باک نداشتن از جواب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سطح فلزی که در معرض نقطۀ نفوذ الکتریسیتۀ پیل واقع شود، الکترد متصل به قطب مثبت در یک الکترولیت (جسمی که در اثر جریان الکتریسیته تجزیه شود مانند محلول نمک طعام، اسیدها، بازها و نمکها. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

انخزام

انخزام
شکافته شدن، بریده شدن، به پایان رسیدن، نابود شدن از میان رفتن
انخزام
فرهنگ لغت هوشیار

انعزال

انعزال
گوشه گزینی دوری کناره گیری گوشه گیر شدن گوشه گرفتن بر کنار شدن بکنار رفتن، گوشه گیری کناره گیری
فرهنگ لغت هوشیار

انبزال

انبزال
شکافته شدن. (از منتهی الارب). شکافتن. (یادداشت مؤلف). شکافته شدن طَلْع و جز آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا