- زاغذ
- سوراخی که در کوه تپه یا بیابان برای استراحت چارپایان آماده کنند آغل
معنی زاغذ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سوراخ و گودال در کوه یا تپه یا بیابان که برای گوسفند و گاو درست می کنند
زاغ خرد
چینه دادن ژاغر
سوراخی که در کوه تپه یا بیابان برای استراحت چارپایان آماده کنند آغل
پرنده ایست از راسته سبکبالان جزو دسته دراز منقاران از خانواده کلاغها جثه اش از کلاغ کوچکتر و تقریبا به اندازه کبوتر است ولی پاهایش درازتر و قویتر از کبوتر و قرمز رنگ است و نوکش نیز طویلتر و قویتر از کبوتر و سرخ رنگ است زاغج زاغچ زاغچه
پرنده ایست از راسته سبکبالان جزو دسته دراز منقاران از خانواده کلاغها جثه اش از کلاغ کوچکتر و تقریبا به اندازه کبوتر است ولی پاهایش درازتر و قویتر از کبوتر و قرمز رنگ است و نوکش نیز طویلتر و قویتر از کبوتر و سرخ رنگ است زاغج زاغچ زاغچه
خانۀ کوچک و محقر فقرا که معمولاً در حاشیۀ شهر قرار دارد، محل نگهداری حیوانات اهلی، آغل
ماده ای که از چوب بعضی گیاهان به صورت ورقه های نازک ساخته می شود و برای نوشتن، نقاشی و مانند آن به کار می رود، قرطاس، رخنه
کنایه از نامه، کنایه از هر نوع سند یا تعهد مکتوب مثلاً کاغذ داده بوده که دیگر در کارهای انجمن شرکت نکند،
هر نوع ورقۀ نازک مثلاً ورقۀ آلومینیم
کاغذ ابری: نوعی کاغذ که بر یک روی آن نقشی شبیه ابرهای بریده چاپ می کنند
کاغذ پرزین: کاغذ پرزدار که قلم روی آن گیر کند
کاغذ خان بالغی: نوعی کاغذ مرغوب که در خان بالغ (نام قدیم پکن) می ساختند، کاغذ چینی، ورق صینی، قرطاس صینی
کنایه از نامه، کنایه از هر نوع سند یا تعهد مکتوب مثلاً کاغذ داده بوده که دیگر در کارهای انجمن شرکت نکند،
هر نوع ورقۀ نازک مثلاً ورقۀ آلومینیم
کاغذ ابری: نوعی کاغذ که بر یک روی آن نقشی شبیه ابرهای بریده چاپ می کنند
کاغذ پرزین: کاغذ پرزدار که قلم روی آن گیر کند
کاغذ خان بالغی: نوعی کاغذ مرغوب که در خان بالغ (نام قدیم پکن) می ساختند، کاغذ چینی، ورق صینی، قرطاس صینی
ورقه ای که بر آن چیزی نویسند و ساخته شده از چوب و کاه و لته می باشد
((غِ))
فرهنگ فارسی معین
سوراخی که در کوه، تپه یا بیابان برای استراحت چهارپایان آماده کنند، کنایه از چهاردیواری محقر و تنگ جهت زندگی فقرا
((غَ))
فرهنگ فارسی معین
ورقه نازک، خم پذیر و مسطحی که معمولاً از خمیر الیاف گیاهی ساخته می شود و غالباً بر آن چیز نویسند یا چاپ کنند
کاغذ سیاه کردن: کنایه از نویسندگی کردن، نوشتن (حالت تحقیر)
کاغذ پاره: کاغذی که محتوی آن فاقد ارزش است
کاغذ سیاه کردن: کنایه از نویسندگی کردن، نوشتن (حالت تحقیر)
کاغذ پاره: کاغذی که محتوی آن فاقد ارزش است
زاغچه، پرنده ای از خانوادۀ کلاغ با پاها و منقار زرد که کمی از زاغ کوچک تر است
زاغچه، پرنده ای از خانوادۀ کلاغ با پاها و منقار زرد که کمی از زاغ کوچک تر است
چینه دان مرغ، کیسه ای که بین حلقوم و معدۀ مرغ قرار دارد، گژار
زاغه، خانۀ کوچک و محقر فقرا که معمولاً در حاشیۀ شهر قرار دارد، محل نگهداری حیوانات اهلی، آغل
مرغیست برنگ سیاه و منقار سرخی دارد به شکل کلاغ کوچک میباشد که هیچ جای او سفید نباشد وو پایهای او سرخ است
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
کلاغ سیاه، غراب، کبود، فتنه
زاغ سیاه کسی را چوب زدن: کنایه از بدون اطلاع او و برای کنجکاوی در کارش، او را تعقیب کردن
زاغ سیاه کسی را چوب زدن: کنایه از بدون اطلاع او و برای کنجکاوی در کارش، او را تعقیب کردن
پرنده ای حلال گوشت از خانوادۀ کلاغ با پرهای سیاه که در تابستان به جاهای سردسیر می رود، به رنگ کبود، به رنگ ازرق، برای مثال یکی باغبان اندرآن باغ بوده / دل سختش و دیدۀ زاغ بوده (اسدی - لغت نامه - زاغ) ، در موسیقی از الحان قدیم ایرانی، هر یک از دو گوشۀ کمان که زه را بر آن بند می کردند و گاهی آن را به شکل زاغ می ساختند، گوشۀ کمان، برای مثال دو زاغ کمان را به زه برنهاد / ز یزدان پیروز گر کرد یاد (فردوسی - ۶/۴۸۴)
زاج، جسمی معدنی بلوری شکل و به رنگهای سفید، سبز، سیاه و کبود با خاصیت قبض شدید که در آب حل می شود و در طب و صنعت به کار می رود، زاک، زک، زاگ
زاج، جسمی معدنی بلوری شکل و به رنگهای سفید، سبز، سیاه و کبود با خاصیت قبض شدید که در آب حل می شود و در طب و صنعت به کار می رود، زاک، زک، زاگ