جدول جو
جدول جو

معنی ریشمی - جستجوی لغت در جدول جو

ریشمی
(شَ)
ریشمینه. ابریشمین. (ازناظم الاطباء). ریشمی و ریشمینه از عالم پشمی و پشمینه. (از آنندراج). رجوع به ریشمینه و ابریشمی شود
لغت نامه دهخدا
ریشمی
ابریشمی
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابریشمی
تصویر ابریشمی
آنچه از ابریشم بافته یا ساخته شده باشد
ابریشم فروش، فروشندۀ قز، پیلور، قزّاز، پیله ور
نرم مانند ابریشم
در پزشکی کاپوت
فرهنگ فارسی عمید
دهی از بخش صفی آباد شهرستان سبزوار، دارای 110 تن سکنه، آب آن از قنات و محصول عمده آنجا غلات و پنبه و میوه و راه آن اتومبیل رو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
ریشمی. ابریشمین. (ناظم الاطباء). رجوع به ابریشمینه و ریشمی شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
منسوب به یشم. از یشم. از جنس یشم. (یادداشت مؤلف) ، به رنگ یشم. به رنگ یشب. سبزی که به غبرت زند. سبز مایل به سیاهی که از آمیختن اندکی سرخ و زرد به سبز سیر به دست آید. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
منسوب به ریم به معنی چرکین و ریمناک، (از یادداشت مؤلف)، رجوع به ریم شود
منسوب به ریمه که ناحیه ای است در یمن، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
محمد بن عیسی ریمی شاعر عرب، (از معجم البلدان)، زرکلی مرگ وی را به سال 792 هجری قمری نوشته است، برای اطلاع از نمونۀ اشعار وی رجوع به اعلام زرکلی شود
لغت نامه دهخدا
ریش بودن، مجروح بودن، زخمی بودن، زخم بودن، جراحت داشتن، (از یادداشت مؤلف) : اربیاسوس گوید: طویل (از زراوند) ریشی رحم را موافق تر است، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
رادیکال. (لغات فرهنگستان). رجوع به رادیکال شود
لغت نامه دهخدا
رنگی است سبزمایل به سیاهی برنگ یشم: اگرمقدارکمی سرخ وزرد به سبز سیر اضافه کنند یشمی میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طناب ابریشمی
تصویر طناب ابریشمی
چکک
فرهنگ لغت هوشیار
علامت رادیکال و آن نشانه استخراج ریشه دوم یا ریشه چند ام مقدار واقع در زیر رادیکال یا ریشگی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابریشمینه
تصویر ابریشمینه
منسوب به ابریشم جامه های ابریشمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابریشمین
تصویر ابریشمین
منسوب به ابریشم جامه و پارچه ابریشمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریشمین
تصویر بریشمین
ابریشمین
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به ابریشم. ابریشم فروش، ابریشم تاب، (مستحدث) غلافی از لاستیک و مانند آن که برای حفظ از سرایت امراض مقاربتی آلت رجولیت را بدان پوشانند کاپوت. یا دستمال ابریشمی. دستمال بافته از ابریشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یشمی
تصویر یشمی
((یَ))
رنگ سبز تند، به رنگ یشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستمال ابریشمی یا یزدی برداشتن
تصویر دستمال ابریشمی یا یزدی برداشتن
کنایه از شروع به چاپلوسی و تملق کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابریشمین
تصویر ابریشمین
((اَ شَ))
منسوب به ابریشم، جامه و پارچه ابریشمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریشگی
تصویر ریشگی
رادیکال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابریشمی
تصویر ابریشمی
Silky
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ابریشمی
تصویر ابریشمی
soyeux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گاو محلی، حیوان محلی در مقابل گاو گالشی و کوهی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از ابریشمی
تصویر ابریشمی
sedoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ابریشمی
تصویر ابریشمی
zijden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ابریشمی
تصویر ابریشمی
sedoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ابریشمی
تصویر ابریشمی
setoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ابریشمی
تصویر ابریشمی
丝滑的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ابریشمی
تصویر ابریشمی
jedwabny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ابریشمی
تصویر ابریشمی
шовковистий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ابریشمی
تصویر ابریشمی
seidig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ابریشمی
تصویر ابریشمی
шелковистый
دیکشنری فارسی به روسی
نرمی، ابریشمی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از ابریشمی
تصویر ابریشمی
ไหม
دیکشنری فارسی به تایلندی