ترجمه ریشمی به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با ریشمی
ریشمی
ریشمی
ریشمینه. ابریشمین. (ازناظم الاطباء). ریشمی و ریشمینه از عالم پشمی و پشمینه. (از آنندراج). رجوع به ریشمینه و ابریشمی شود
لغت نامه دهخدا
ریشگی
ریشگی
علامت رادیکال و آن نشانه استخراج ریشه دوم یا ریشه چند ام مقدار واقع در زیر رادیکال یا ریشگی است
فرهنگ لغت هوشیار
ریشگی
ریشگی
رادیکال. (لغات فرهنگستان). رجوع به رادیکال شود
لغت نامه دهخدا
یشمی
یشمی
رنگی است سبزمایل به سیاهی برنگ یشم: اگرمقدارکمی سرخ وزرد به سبز سیر اضافه کنند یشمی میشود
فرهنگ لغت هوشیار
ریشی
ریشی
ریش بودن، مجروح بودن، زخمی بودن، زخم بودن، جراحت داشتن، (از یادداشت مؤلف) : اربیاسوس گوید: طویل (از زراوند) ریشی رحم را موافق تر است، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
ریشی
ریشی
دهی از بخش صفی آباد شهرستان سبزوار، دارای 110 تن سکنه، آب آن از قنات و محصول عمده آنجا غلات و پنبه و میوه و راه آن اتومبیل رو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
ریمی
ریمی
منسوب به ریم به معنی چرکین و ریمناک، (از یادداشت مؤلف)، رجوع به ریم شود منسوب به ریمه که ناحیه ای است در یمن، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.