جدول جو
جدول جو

معنی ابریشمین

ابریشمین((اَ شَ))
منسوب به ابریشم، جامه و پارچه ابریشمی
تصویری از ابریشمین
تصویر ابریشمین
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ابریشمین

ابریشمینه

ابریشمینه
جامه های ابریشمین: سه روز متواتر می غارتیدند، اول روز زرینه و سیمینه و ابریشمینه، دوم روز برنجینه و رویینه و آهنینه، سوم روز افکندنی و حشو بالشها و نهالیها و خم و خمره و در و چوب. (راحهالصدور راوندی)
لغت نامه دهخدا

ابریشمی

ابریشمی
منسوب به ابریشم. ابریشم فروش، ابریشم تاب، (مستحدث) غلافی از لاستیک و مانند آن که برای حفظ از سرایت امراض مقاربتی آلت رجولیت را بدان پوشانند کاپوت. یا دستمال ابریشمی. دستمال بافته از ابریشم
فرهنگ لغت هوشیار

ابریشمی

ابریشمی
آنچه از ابریشم بافته یا ساخته شده باشد
اَبریشَم فُروش، فروشندۀ قز، پیلَوَر، قَزّاز، پیلِه وَر
نرم مانند ابریشم
در پزشکی کاپوت
ابریشمی
فرهنگ فارسی عمید