جدول جو
جدول جو

معنی رگزن - جستجوی لغت در جدول جو

رگزن
آنکه شغلش زدن رگ است فصاد
تصویری از رگزن
تصویر رگزن
فرهنگ لغت هوشیار
رگزن
((رَ زَ))
رگ زننده، آن که شغلش زدن رگ است، فصاد
تصویری از رگزن
تصویر رگزن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرزن
تصویر گرزن
(پسرانه)
تاجی که شاهان بر سر می گذاشتند
فرهنگ نامهای ایرانی
هر سوراخ و شکاف و منفذی که در وسط دیوار باشد، سوراخی که شعاع آفتاب از راه آن بدرون آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهزن
تصویر رهزن
غارتگر، دزد راه و غارتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگزن
تصویر سگزن
نوعی از تیر کوچک که پیکان آن به غایت باریک و تیز است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رگ زن
تصویر رگ زن
کسی که پیشه اش رگ زدن است، کسی که دیگری را رگ می زند و از بدن او خون کم می کند، فصاد، رگ شناس، برای مثال درشتی و نرمی به هم در به است / چو رگ زن که جراح و مرهم نه است (سعدی۱ - ۴۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزن
تصویر روزن
سوراخ، شکاف، منفذ، دریچه، پنجرۀ کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهزن
تصویر رهزن
دزدی که سر راه می گیرد و اموال مردم را می برد، دزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرزن
تصویر گرزن
تاج مرصع که در قدیم روی تخت بالای سر پادشاهان می آویخته اند، تاج، طرز قرار گرفتن گل ها بر روی شاخه ها مانند گل گاوزبان
فرهنگ فارسی عمید
تاج و نیم تاجی که از دیبا می بافتند بزر و گوهر مغرق کرده و آنرا بر بالای سر شاه می آویختند: آنکه اهل درزن باشد نه سزای گرزن باشد، گل آذینی است محدود که ساقه گل دهنده (پایه گل) آن بپایه گل فرعی بعدی منتهی میشود. این پایه های گل دار از طرفی رشد و نمو انتهایی ساقه را محدود میسازند و از طرفی در تولید انشعابات فرعی آن موثرند. اگر انشعابات پایه ماقبل انجام شود گرزن را یکسویه و اگر از دو جانب باشد آنرا دو سویه گویند. گاهی انشعابات گلهای بعدی بتناوب از طرفین پایه های ماقبل انجام میشود و در این صورت گرزن را مارپیچی نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزن
تصویر روزن
((رَ زَ))
منفذ، سوراخ، دریچه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رهزن
تصویر رهزن
((رَ زَ))
دزدی که اموال مسافران را غارت می کند، نغمه خوان، سرودگوی، راهزن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرزن
تصویر گرزن
((گَ زَ))
تاج، تاج مرصع. گرزین هم گفته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رزن
تصویر رزن
پشته آبگیر، سبک سنگین کردن، رخت افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزن
تصویر گزن
ابزار آهنی دم تیز که با آن چرم را می برند یا پشت چرم و تیماج را با آن می تراشند، شفره، نشگرده، نشکرده، گهزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرگزند
تصویر پرگزند
پرزیان، پرضرر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرگزند
تصویر پرگزند
کسی یا چیزی که بسیار آسیب و گزند برساند، پرآسیب، پرزیان، برای مثال گر آری به کف دشمن پرگزند / مکش درزمان بازدارش به بند (اسدی - ۲۴۳)
فرهنگ فارسی عمید