جدول جو
جدول جو

معنی رهزن

رهزن((رَ زَ))
دزدی که اموال مسافران را غارت می کند، نغمه خوان، سرودگوی، راهزن
تصویری از رهزن
تصویر رهزن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با رهزن

رهزن

رهزن
دزد راه و غارتگر راه و قطاع الطریق و راهزن. (ناظم الاطباء). قاطع طریق:
بشد تافته دل یل رزمجوی
سوی ره زنان رزم را داد روی.
اسدی.
قافله هرگز نخورد و راه نزد باز
باز جهان رهزن است و قافله خوار است.
ناصرخسرو.
حکم غالب راست چون اغلب بدند
تیغ را از دست رهزن بستدند.
مولوی.
چو مردانگی آید از رهزنان
چه مردان لشکر چو خیل زنان.
سعدی (بوستان).
رهزن دهر نخفته ست مشو ایمن ازو
اگر امروز نبرده ست که فردا ببرد.
حافظ.
، فریب دهنده. از راه برنده:
خال سبزی که بر آن عارض گندم گون است
سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست.
حافظ.
رجوع به راهزن شود
لغت نامه دهخدا

راهزن

راهزن
آنکه در راهها مسافران را غارت کند قاطع طریق، سرود گوی مطرب
راهزن
فرهنگ لغت هوشیار

روزن

روزن
هر سوراخ و شکاف و منفذی که در وسط دیوار باشد، سوراخی که شعاع آفتاب از راه آن بدرون آید
فرهنگ لغت هوشیار