جدول جو
جدول جو

معنی رکنی - جستجوی لغت در جدول جو

رکنی
درست (دینارزر) زمان رکن الدوله دیلمی، گوشه دار زوزن (درم درهم) یاهمرسی که به فرمان مهدی بنیاد گذار (موحدین) زده شد و چهار گوش بود سکه طلای منسوب به رکن الدوله دیلمی. توضیح: بعضی آنرا منسوب به رکن - نام کیمیاگری - دانسته اند، گوشه دار. یا درهمهای رکنی. درهمهای مربع که مهدی موسس حکومت موحدین دستور ضرب آنرا داد
فرهنگ لغت هوشیار
رکنی
سکۀ زر خالص، برای مثال رکنی تو رکن دلم را شکست / خردم از آن خرده که بر من نشست (نظامی۱ - ۷۴)
تصویری از رکنی
تصویر رکنی
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قرکنی
تصویر قرکنی
گور کنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رانی
تصویر رانی
سوق دادن، روانه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکین
تصویر رکین
پابرجا، استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکوی
تصویر رکوی
کهنه، پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رونی
تصویر رونی
منسوب به رونه از مردم رونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکنی
تصویر تکنی
بر نام یابی (برنام لقب کنیه)
فرهنگ لغت هوشیار
باده ای که از ارزن و برنج و جو سازند. هر کاسه و پیاله (عموما)، طاس مس ته سوراخ که بر روی آب گذارند برای تعیین ساعات پنگان فنجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکنی
تصویر سکنی
جای ساکن شدن در جایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکنی
تصویر مکنی
کنیه داده شده، کنیه دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکین
تصویر رکین
محکم و استوار، پابرجا، ثابت و برقرار، باوقار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پکنی
تصویر پکنی
بگنی، نوشابه ای که از برنج، ارزن یا جو تهیه می شود، نوعی شراب، بوزه
فرهنگ فارسی عمید
بر نامیافته پاژ نامیافته لاتینی تازی گشته بنگرید به مکانیسین کنیه داده شده کنیه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکین
تصویر رکین
((رَ))
استوار، محکم، پابرجا، باوقار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکنی
تصویر سکنی
((سُ نا))
مسکن، جای اقامت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکنی
تصویر مکنی
((مُ کَ نا))
کنیه داده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رکن
تصویر رکن
پایه، ستون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رکن
تصویر رکن
جز اعظم هر شیی، کرانه هر چیزی، امر بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکی
تصویر رکی
ضعیف و سست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکن
تصویر رکن
جزء بزرگ تر و قوی تر از هر چیز، عضو عمده، کنایه از بزرگ و شریف و رئیس قوم، امر عظیم، پایه، ستون، آنچه به آن قوت می گیرند و تکیه می کنند، پایه و ستون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکن
تصویر رکن
((رُ کْ))
پایه، ستون، جزو بزرگتر و قوی تر از هر چیز، حجرالاسود، سنگی که به دیوار کعبه نصب است و حاجیان آن را هنگام طواف لمس می کنند، جمع ارکان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنی
تصویر کنی
کنیه ها، القابی برای تعظیم و تکریم که در اول آن اب، ابن، ام یا بنت می آمد مانند ابوالحسن و ام کلثوم، جمع واژۀ کنیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادرکنی
تصویر ادرکنی
مرا دریاب
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی کپزهر زهری است کشنده که از دو گیاه کچوله و پاپیته به دست می آید اندک آن در دارو سازی به کار می رود شبه قلیایی است بسیار سمی که از دو گیاه بنام کچوله و پاپیته استخراج میشود. در تداوی بمقدار کم مستعمل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیرکنیم
تصویر زیرکنیم
عنصر فلزی سخت، درخشان، خاکستری رنگ که در مقابل حرارت و زنگ مقاومت دارد و در ساختن وسایل جراحی و بعضی آلیاژها به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استرکنین
تصویر استرکنین
الکلوئیدی سفید رنگ، بی بو، تلخ و بسیار سمی و مهلک که مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب رکنی
تصویر آب رکنی
آب رکن آباد، نهری در شیراز که سرچشمه اش در شمال این شهر و از آثار رکن الدولۀ دیلمی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زر رکنی
تصویر زر رکنی
زر مسکوک، منسوب به رکن الدولۀ دیلمی، طلای ناب، زر خالص، زر ده دهی، زر طلا، زر طلی، زر جعفری، زر سرخ، زر طلی، ابریز، زر خشک، شش سری، زر بی غشّ، زر شش سری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبرکنی
تصویر قبرکنی
شغل و عمل قبرکن گورکنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادرکنی
تصویر ادرکنی
((اَ رِ))
به من کمک کن، مرا دریاب
فرهنگ فارسی معین