جدول جو
جدول جو

معنی رانی

رانی
راندن، سوق دادن، روانه کردن، اما همیشه بصورت جزء دوم کلمه مرکب با کلمات مناسب ترکیب شود مانند: حکمرانی، کشتیرانی، کامرانی، هوسرانی، شهوترانی و غیره، که عمل حکمران و کشتیران و ... باشد،
- اتوبوسرانی، عمل اتوبوسران، راندن اتوبوس، هدایت کردن اتوبوس،
- ، فن راندن اتوبوس، فنون و قواعد راندن اتوبوس،
- ، مؤسسۀ حمل مسافر بوسیلۀ اتوبوس، بنگاه مسافربری بااتوبوس،
- اتومبیل رانی، عمل اتومبیل ران، کار رانندۀ اتومبیل،
- ، فن راندن اتومبیل، و رجوع به اتوبوس رانی و راندن اتومبیل و راندن اتوبوس در ذیل راندن، در همین لغت نامه شود،
، انجام دادن، بکار بستن، عمل کردن:
- حکمرانی، عمل حکمران، حکومت کردن، فرمانروایی، فرمان راندن،
- شهوترانی، عمل شهوتران، هوسرانی، انجام دادن کار از روی شهوت و هوی و هوس، بوالهوسی،
- ، زیاده روی کردن در امور جنسی، و رجوع به شهوت راندن در ذیل راندن و شهوت در همین لغت نامه شود،
- عشرت رانی،عمل عشرت ران، خوشگذرانی، عیش رانی، و رجوع به عیشرانی و عشرت در همین لغت نامه شود،
- عیش رانی، عشرت رانی، با خوشی و عیش زندگی کردن، رجوع به عیش رانی و عیش راندن و عیش در همین لغت نامه شود،
- کامرانی، عمل کامران، کامیابی، کامگاری، شادکامی:
چو بر بارگی کامرانیش داد
بهم پهلوی پهلوانیش داد،
سعدی،
بشادی پی کامرانی گرفت،
سعدی،
خوشی و خرمی و کامرانی
کسی خواهد که خواهانش تو باشی،
فخرالدین عراقی،
و رجوع به کام و ترکیبات آن شود،
- کشتیرانی، عمل کشتیران،
، حمل کالا بوسیلۀ کشتی، حمل مسافر با کشتی،
- ، فن راندن کشتی، و رجوع به کشتی راندن در ذیل راندن، و نیز مادۀ کشتی رانی در همین لغت نامه شود،
- ملکرانی، حکومت، حکمرانی، فرمانروایی، سلطنت، فرمانفرمایی:
از آن بهره ورتر در آفاق کیست
که در ملکرانی بانصاف زیست،
سعدی،
و رجوع به ملک و ملکرانی شود،
- هوسرانی، شهوترانی، بوالهوسی، کارها از روی هوی و هوس کردن، ورجوع به ترکیبات مزبور در ردیف هر یک شود،
،
منسوب و متعلق به ران و فخذ، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا