- رونده
- راهی، روان شونده
معنی رونده - جستجوی لغت در جدول جو
- رونده
- کسی که به راهی می رود، راهگذر
- رونده ((رَ وَ دِ))
- عابر، راهرو، سالک، جمع روندگان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
صدور، صادر شدن
آنکه علف و غله را درو کند درو کننده
نو رس (میوه) نو باوه نو بر
پارچه ای که قماش یا چیز دیگر در آن پیچند، یا نوشته ها و اسناد را، جمع آوری و هر کدام را به یک موضوع داخل پوشه گذارند
میوۀ نارس، نوبر، نوباوه، برای مثال تروندۀ پالیزجان هر گاو و خر را کی رسد / زآن میوه های نادره زیرک دل و گربز خورد (مولوی۲ - ۲۴۶)
درختی خاردار شبیه درخت لیمو، با میوه ای ترش مزه
نوشته ها و سندهای راجع به یک موضوع که در یک پوشه جمع شده باشد، دوسیه، کیسه ای که پیشه وران ابزار کار خود را در آن می گذارند، پارچه ای که قماش یا چیز دیگر در آن بپیچند، رزمه، بستۀ قماش
چوبی که در پس در اندازند تا گشوده نشود، سکان کشتی، بادبان کشتی، واحد برای شمارش کشتی و هواپیما: دو فروند کشتی سه فروند هواپیما
آنکه بدینی و مذهبی گرود مومن معتقد، جمع گروندگان ای گروندگان، بترسید از خدای و بنگرید که هر کس که پیش خود فرستید مر فردا را
((فَ. وَ دِ))
فرهنگ فارسی معین
فروند، چوبی که در پس می انداختند تا در باز نشود، سکان کشتی، بادبان کشتی، واحد شمارش کشتی و هواپیما
چاره جوینده
ایمان آورنده
درو کننده، دروگر
طرد شده
آنکه بدود کسی که بشتاب بدود
مطرود، رجیم، مدحور، مردود
رزنده رنگ کردن
آنکه به کسی یا چیزی برسد واصل جمع (ذیروح) رسندگان
آنکه رم کند کسی که بترسد و بگریزد، آنکه به سبب نفرت احتراز کند
آنکه پارچه لباس نخ و غیره را رنگ کند صباغ
آنچه بروید آنچه رشد و نمو کند
دولابچه ای که در آن بالا و پایین رود روندک
آنکه چیزی را میجود
خانم، بی بی، بانو
انجام گردنده، هستی یابنده، رونده مقابل آینده
لرزنده، جنبنده، کنایه از تیزفهم، برای مثال هیچ مبین سوی او به چشم حقارت / زان که یکی جلد گربز است و نونده (یوسف عروضی - شاعران بی دیوان - ۳۵۰ حاشیه)
خربزۀ نارس، تور کاه کشی، توری که از ریسمان به شکل جوال می بافند برای حمل و نقل کاه یا چیز دیگر، برای مثال مانند کسی که روز باران / بارانی پوشد از کونده (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۹)
آنچه از زمین بروید و سبز شود