- روس
- بد آدم بد جانوری است از رده پستانداران گوشتخوار از نوع سگ. پوستش برنگهای سیاه سرخ زرد و بسیار نرم است و آنرا آستر جامه کنند. دمی بزرگ و پر مو دارد و به حیله گری مشهور است. یا روباه زرد آفتاب خورشید. هر فرد از قوم روس
معنی روس - جستجوی لغت در جدول جو
- روس
- قومی ساکن روسیه از نژاد اسلاو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به قوم روس، زبان مردم روسیه، نوعی پارچه منسوب به روس، نوعی پیاله شراب
آیین روش، نشانه، مهر مهری که بدان خم ها و خرمن مهر کنند
سختی آسیب
بزرگان، مهتران
مربوط به روسیه، از مردم روسیه مثلاً دانشمندان روسی، تهیه شده در روسیه مثلاً خودروهای روسی، زبانی از شاخۀ زبان های بالتو اسلاوی که در روسیه بدان تکلم می کنند
رئیس ها، سرورها، سردارها، پیشواها، مهتر قوم، جمع واژۀ رئیس
عروس
کا متاع. روس، روسی از مردم روسیه
جمع درس
مرغ نر خانگی از راسته ماکیان که دارای نژاد های مختلف است. یا خروس بی محل (بی هنگام) کسی که کارها را بیموقع و بیجا انجام دهد
جمع ترس، سپرها رئیس شدن، مهتر گردیدن
ارس، روسیه، از مردم روسیه، روسی
متاع، آنچه بتوان خرید یا فروخت، کالا، اسباب، مال، برای مثال یک روز چارپای ببردستم از گله / روز دگر اروس و قماش از نهاندره (پوربهای جامی - لغتنامه - اروس)
جنس نر از مرغ خانگی، خروچ، خره، خروه، دیک، ابوالیقظان
خروس کولی: در علم زیست شناسی پرنده ای وحشی شبیه خروس و بزرگ تر از کبوتر با پاهای دراز، بال های بزرگ، دم پهن، چشم های درشت و کاکلی از پر که بیشتر در کنار آب ها و سبزه زارها به سر می برد
خروس کولی: در علم زیست شناسی پرنده ای وحشی شبیه خروس و بزرگ تر از کبوتر با پاهای دراز، بال های بزرگ، دم پهن، چشم های درشت و کاکلی از پر که بیشتر در کنار آب ها و سبزه زارها به سر می برد
کالا، متاع
((خُ))
فرهنگ فارسی معین
مرغ نر خانگی از راسته ماکیان، خروچ، خرو
خروس بی محل: کنایه از کسی که کارها را بی موقع و بی جا انجام دهد
خروس جنگی: خروسی که برای خروس بازی تربیت کنند، آدم شرور و دعواطلب، خروچ
خروس بی محل: کنایه از کسی که کارها را بی موقع و بی جا انجام دهد
خروس جنگی: خروسی که برای خروس بازی تربیت کنند، آدم شرور و دعواطلب، خروچ
فاحشه
کسی که صورت و روی او سیاه باشد، بدهکار، عاصی، گنهکار و بد افعال، بدبخت
نشان، علامت، رسم
پارچه ای که زنان بر سر می افکنند و معمولا در زیر چانه گره میزنند، چار قد
اکسید مس را گویند که از قدیم به عنوان یکی از داروهای اصلی چشم خصوصا تراخم استعمال میشده است نحاس محرق حدیدالحرکوش
پارسی تازی گشته رو سوخته از داروها
ساکن روستا کشاورز دهقان
ارباب ده، ارباب رعیت
ده، قریه
کسی که سرافراز باشد بخوبی کاری که کرده است
زن بدکار فاحشه بد کاره
زن بدکار فاحشه بد کاره
شرمنده شدن و خجالت کشیدن