- روزنه
- پارسی تازی گشته روزنه سوراخ
معنی روزنه - جستجوی لغت در جدول جو
- روزنه
- روزن، سوراخ، شکاف، منفذ، دریچه، پنجرۀ کوچک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قبرستان، محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، گورسان، کرباس محلّه، گوردان، مرزغن، ستودان
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، گورسان، کرباس محلّه، گوردان، مرزغن، ستودان
ناووس مقبره (کافران) : گفت اینجا ناووسی هست از نواویس یعنی مروزنه گبرکان که سرها از آن جماعتی بانجا نقل کرده اند از زمین برهوت
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
خوشبخت، بهروز، از موبدان بهرام گور ساسانی، از شخصیتهای شاهنامه، نام اصلی سلمان فارسی از یاران معروف پیامبر (ص)، نام اصلی ابن مقفع دانشمند معروف ایرانی قرن دوم
کپیک کپی سنبالو بهنانه بوزینه
کوک کردن زبانزد خنیا
جاری، راهی
حساب روز و ماه و سال تاریخ
روز خجسته، روز بهتر و خوشتر، نیکبخت
مربوط به روز، هر روزه، روز به روز
خوراک روزانه: رزق روزیانه روزرینه، توشه، نسیب قسمت حظ
سوزن، نیش حشرات گزنده
بهروز، نیک روز، خوشبخت
در حال رفتن، رونده، جاری
روانه شدن: روان شدن، رفتن، راهی شدن، به راه افتادن، روانه گشتن
روانه گشتن: روان شدن، رفتن، راهی شدن، به راه افتادن، روانه شدن
روانه کردن: روانه ساختن، روان کردن، راهی کردن، گسیل کردن، فرستادن
روانه شدن: روان شدن، رفتن، راهی شدن، به راه افتادن، روانه گشتن
روانه گشتن: روان شدن، رفتن، راهی شدن، به راه افتادن، روانه شدن
روانه کردن: روانه ساختن، روان کردن، راهی کردن، گسیل کردن، فرستادن
حساب روز، ماه و سال، تاریخ
دارای دو زن، مردی که دو زن داشته باشد
بوزینه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کبی، کپی، گپی، قرد
روزی، رزق و خوراک هرروزه، غذای روزانه، توشه، نصیب، قسمت
میدان گوی بازی
زود، فوری
مقابل شبانه، مربوط به روز، به اندازۀ یک روز مثلاً مصرف روزانه، در هر روز مثلاً روزانه چند لیوان آب می خورید؟، روز
Day, Daily, Daily
ежедневный , ежедневно , дневной
täglich
щоденний , щодня , щоденний
codzienny, codziennie
每日的 , 日常地 , 日常的
diário