- رواغه
- کشتیگاه میدان کشتی
معنی رواغه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شایعه
باز گفت باز گفتن، آبکشیدن آب بردن
ابر ابر سفید
جاری، راهی
فراخزیستی بهزیستی
شادی
نوعی از انگور
ترفند فریب
در حال رفتن، رونده، جاری
روانه شدن: روان شدن، رفتن، راهی شدن، به راه افتادن، روانه گشتن
روانه گشتن: روان شدن، رفتن، راهی شدن، به راه افتادن، روانه شدن
روانه کردن: روانه ساختن، روان کردن، راهی کردن، گسیل کردن، فرستادن
روانه شدن: روان شدن، رفتن، راهی شدن، به راه افتادن، روانه گشتن
روانه گشتن: روان شدن، رفتن، راهی شدن، به راه افتادن، روانه شدن
روانه کردن: روانه ساختن، روان کردن، راهی کردن، گسیل کردن، فرستادن
رباب، از آلات موسیقی شبیه تار که کاسۀ آن کوچک تر و در قدیم دارای دو سیم بوده و آن را با کشیدن کمانه یا آرشه می نواخته اند، رواوه، ابر سفید
زود، فوری
جمع راوی، باز گویندگان، چمانیان (ساقیان)، آب برکشندگان
پویه، ترفند
طعام زندانیان، غذای زندانیان و اسیران