جدول جو
جدول جو

معنی رهزن - جستجوی لغت در جدول جو

رهزن
غارتگر، دزد راه و غارتگر
تصویری از رهزن
تصویر رهزن
فرهنگ لغت هوشیار
رهزن
دزدی که سر راه می گیرد و اموال مردم را می برد، دزد
تصویری از رهزن
تصویر رهزن
فرهنگ فارسی عمید
رهزن
((رَ زَ))
دزدی که اموال مسافران را غارت می کند، نغمه خوان، سرودگوی، راهزن
تصویری از رهزن
تصویر رهزن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رهزنی
تصویر رهزنی
عمل راهزن غارت در جاده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهان
تصویر رهان
(پسرانه)
نام یکی از سرداران پارسی در جنگهای باختر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راهزن
تصویر راهزن
سارق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از راهزن
تصویر راهزن
آنکه در راهها مسافران را غارت کند قاطع طریق، سرود گوی مطرب
فرهنگ لغت هوشیار
هر سوراخ و شکاف و منفذی که در وسط دیوار باشد، سوراخی که شعاع آفتاب از راه آن بدرون آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رگزن
تصویر رگزن
آنکه شغلش زدن رگ است فصاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهین
تصویر رهین
مرهون، گرو کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهون
تصویر رهون
جمع رهن، گرویی ها گروگان ها جمع رهن گروها گروگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهین
تصویر رهین
گروگذاشته شده، مرهون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزن
تصویر روزن
سوراخ، شکاف، منفذ، دریچه، پنجرۀ کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهان
تصویر رهان
گرو بستن، شرط بستن، شرط بندی در اسب دوانی
فرهنگ فارسی عمید
یکی از افزار کفش دوزی است: گمان برم (که) به زراقی و بحیله گری ز کلک و گهزن و سنگ تراش و نشکرده. تراش کرده بوی آرزوی زرد و هزار درست و نیمه برون از قراضه و خرده. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهزن
تصویر راهزن
((زَ))
دزدی که اموال مسافران را غارت می کند، نغمه خوان، سرودگوی، رهزن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رگزن
تصویر رگزن
((رَ زَ))
رگ زننده، آن که شغلش زدن رگ است، فصاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روزن
تصویر روزن
((رَ زَ))
منفذ، سوراخ، دریچه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رهین
تصویر رهین
((رَ))
گرو گذاشته شده، کفیل، ضامن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رهان
تصویر رهان
جمع رهن، گرو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رهان
تصویر رهان
((رِ))
شرط بستن، هر نوع برد و باخت و گروبندی، مراهنه
فرهنگ فارسی معین
دزدی که در بیابان و میان راه جلو مردم را می گیرد و اموال آن ها را به زور می گیرد، قطاع الطریق، راهگیر، راهبند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گهزن
تصویر گهزن
ابزار آهنی دم تیز که با آن چرم را می برند یا پشت چرم و تیماج را با آن می تراشند، نشگرده، نشکرده، شفره، گزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزن
تصویر رزن
پشته آبگیر، سبک سنگین کردن، رخت افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهن
تصویر رهن
گرو کردن چیزی را نزد کسی، ثابت و بر قرار ماندن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهن
تصویر رهن
گرو گذاشتن، چیزی را نزد کسی گرو گذاشتن، آنچه نزد کسی بگذارند و به قدر ارزش آن پول قرض کنند، گرو، گروی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهن
تصویر رهن
((رَ هْ))
گرو، گرو گذاشتن، جمع رهان، رهون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قطرهزن
تصویر قطرهزن
سرشک زرد، خور چکه زن، هرزه کار هرزه گرد
فرهنگ لغت هوشیار