دزد راه و غارتگر راه و قطاع الطریق و راهزن. (ناظم الاطباء). قاطع طریق: بشد تافته دل یل رزمجوی سوی ره زنان رزم را داد روی. اسدی. قافله هرگز نخورد و راه نزد باز باز جهان رهزن است و قافله خوار است. ناصرخسرو. حکم غالب راست چون اغلب بدند تیغ را از دست رهزن بستدند. مولوی. چو مردانگی آید از رهزنان چه مردان لشکر چو خیل زنان. سعدی (بوستان). رهزن دهر نخفته ست مشو ایمن ازو اگر امروز نبرده ست که فردا ببرد. حافظ. ، فریب دهنده. از راه برنده: خال سبزی که بر آن عارض گندم گون است سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست. حافظ. رجوع به راهزن شود