جدول جو
جدول جو

معنی رنجمند - جستجوی لغت در جدول جو

رنجمند
رنجور، دردمند، برای مثال چو آه سینۀ ایشان ز یارب سحری / تن صحیح مرا کرد رنجمند و سقیم (سوزنی - لغتنامه - رنجمند)
تصویری از رنجمند
تصویر رنجمند
فرهنگ فارسی عمید
رنجمند
(رَ مَ)
رنجور. دردمند:
چو آه سینۀ ایشان ز یارب سحری
تن صحیح مرا کرد رنجمند وسقیم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
(پسرانه)
هنرمند (نگارش کردی: هونهرمهند)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پندمند
تصویر پندمند
پر از پند، برای مثال نگه کن بدین نامۀ پندمند / دل اندر سرای سپنجی مبند (فردوسی - ۷/۴۰۸)، آمیخته به پندواندرز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارجمند
تصویر ارجمند
با ارزش، گران بها، صاحب قدر و قیمت، عزیز، گرامی، بزرگوار، برای مثال ببینیم تا این سپهر بلند / که را خوار دارد که را ارجمند (فردوسی - ۴/۲۰۰)، مهم، شاخص، عالی، لایق، درخور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
کسی که آثار هنری به وجود بیاورد، دارای مهارتی ویژه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنجاندن
تصویر رنجاندن
رنج دادن، به رنج انداختن، آزرده ساختن، برای مثال چو دانی که بر تو نماند جهان / چه رنجانی از آز جان و روان (فردوسی - ۴/۴ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنومند
تصویر تنومند
تناور، فربه، بلندبالا، کنایه از پرزور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجماد
تصویر انجماد
جامد شدن، افسرده و بسته شدن، یخ بستن، در علم فیزیک تغییر حالت از مایع به جامد در اثر سرما و نقصان حرارت یا تاثیرات دیگر. تمام اجسام در حالت انجماد حجمشان کوچک می شود غیر از آب و چدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیجمند
تصویر سیجمند
دارای رنج و محنت، دردمند، رنجور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
آزرده شدن، دل تنگ شدن، ملول شدن، برای مثال بیهوده مرنج چون توان آسودن / می باش چنان که می توانی بودن (سنائی - لغت نامه - رنجیدن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورجمند
تصویر ورجمند
ارجمند، دارندۀ ورج، صاحب ارج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنجنده
تصویر رنجنده
آنکه برنجد کسی که آزرده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرجمند
تصویر فرجمند
با ارزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنجانده
تصویر رنجانده
رنج داده آزرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارجمند
تصویر ارجمند
با ارج، باارزش، گرانبها، صاحب قدر و قیمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
باهنر، دارای هنر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضامند
تصویر رضامند
خشنود خرسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
آزرده شدن دلتنگ گشتن ملول شدن
فرهنگ لغت هوشیار
دارنده درد و رنج، محل رنج و محنت: جهان سیجمند و پرانایی که او را پیشه باشد بیوفایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنومند
تصویر تنومند
توانا و تندرست
فرهنگ لغت هوشیار
فسردن بسته شدن ماسیدن هسیرش: تنها برای آب یخ بستن افسردن بسته شدن جامد گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنجاندن
تصویر رنجاندن
رنج دادن آزردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورجمند
تصویر ورجمند
دارنده ارج و ارجمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کندمند
تصویر کندمند
((کَ مَ))
ویران، بنای خراب شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
((رَ دَ))
آزرده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنومند
تصویر تنومند
((تَ مَ))
تناور، فربه، چاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انجماد
تصویر انجماد
((اِ جِ))
یخ بستن، جامد گردیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورجمند
تصویر ورجمند
((وَ مَ))
ارجمند، دارنده فره ایزدی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارجمند
تصویر ارجمند
((اَ ج یا جُ مَ))
باارزش، گرانبها، عزیز، گرامی، شایسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارجمند
تصویر ارجمند
مورد احترام، محترم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ریگمند
تصویر ریگمند
وارث
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روامند
تصویر روامند
معمولی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انجماد
تصویر انجماد
بستناکی، یخ زدن، بستانکی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رادمند
تصویر رادمند
سخاوتمند
فرهنگ واژه فارسی سره