جدول جو
جدول جو

معنی رغیده - جستجوی لغت در جدول جو

رغیده
(رَ دَ)
نوعی از آش که با شیر و آرد ترتیب دهند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). آرد و شیر و مسکه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
رغیده
فرنی از خوردنی ها، سر شیر
تصویری از رغیده
تصویر رغیده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بالشتکی که خمیر نان را روی آن پهن و نازک می کنند و به تنور می زنند، بالشتک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رغیبه
تصویر رغیبه
مفرد واژۀ رغائب، امر خوب و پسندیده، هر چیز پسندیده و مرغوب، عطا و بخشش بسیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمیده
تصویر رمیده
رم کرده، گریخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رسیده
تصویر رسیده
آمده، به دست آمده، ویژگی میوهای که نموش کامل شده و موقع چیدن و خوردن آن باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهیده
تصویر رهیده
رهاشده، آزاد شده، نجات یافته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزیده
تصویر رزیده
رنگ شده
فرهنگ فارسی عمید
(اَ دَ / دِ)
غضبناک. خشم آلود. (برهان) (آنندراج) ، روغن مالیدن مرد هر روز. (منتهی الأرب). خود را همه روزه روغن مالیدن، موی شاندن. (منتهی الأرب) ، ارفاه ابل، بر آب آوردن شتران را هرگاه که خواهد. (منتهی الأرب). به آب آوردن اشتر هر گه که خواهد. (تاج المصادر بیهقی) ، اقامت کردن شتران نزدیک آب و تن آسان و سیر آب و علف ماندن. (منتهی الأرب) ، برآسودن. پیوسته بودن در ناز و نعمت. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رهیده
تصویر رهیده
نجات یافته خلاص شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریده
تصویر غریده
بغرش آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمیده
تصویر رمیده
ترسیده و گریخته، احتراز کرده بسبب نفرت و کراهت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفیده
تصویر رفیده
بالش کوچکی که خمیر نان را بر بالای آن گستراند و بر تنور بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسیده
تصویر رسیده
آمده، وارده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغاده
تصویر رغاده
فراوانی، خوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغیبه
تصویر رغیبه
امر خوب و پسندیده
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی گشته هر (گویش شیرازی) از گیاهان دانه ای است در میان گندم هر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیده
تصویر ربیده
خاشکدان (صندوق دخل صندوق نگاهداری رسیدها و چک ها)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقیده
تصویر رقیده
شاخه خوابانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهیده
تصویر رهیده
((رَ دِ))
نجات یافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رسیده
تصویر رسیده
((رَ دِ))
آمده، وارد، متصل، پیوسته، پخته، پخته شده، کامل و بالغ شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رفیده
تصویر رفیده
((رَ دَ یا دِ))
بالش کوچکی که خمیر نان را بر بالای آن گسترانند و بر تنور بندند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رسیده
تصویر رسیده
واصله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رسیده
تصویر رسیده
Ripe
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رسیده
تصویر رسیده
mûr
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رسیده
تصویر رسیده
спелый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رسیده
تصویر رسیده
reif
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رسیده
تصویر رسیده
зрілий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رسیده
تصویر رسیده
dojrzały
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رسیده
تصویر رسیده
熟的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رسیده
تصویر رسیده
maduro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رسیده
تصویر رسیده
maturo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رسیده
تصویر رسیده
maduro
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رسیده
تصویر رسیده
rijp
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رسیده
تصویر رسیده
पका हुआ
دیکشنری فارسی به هندی