خواهانی نمودن چیزی را:رغب فیه. (از منتهی الارب). خواهانی کردن در چیزی. (دهار). اراده کردن و خواهانی نمودن در چیزی. (از ناظم الاطباء). رغبت کردن در چیزی. (مصادر زوزنی). رغب. رغبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مصادرمذکور شود، اعراض کردن از چیزی و نخواستن آن را و ترک آن، رغب عنه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رغبت بگردانیدن از چیزی. (مصادر زوزنی) زاری نمودن بسوی کسی یا آن سؤال است به خواری و مذلت، رغب الیه. (منتهی الارب). زاری نمودن بسوی کسی و به خضوع و خشوع خواستن چیزی را، رغب الیه. (ناظم الاطباء) ، مزیت نهادن خود را بر چیزی: رغب بنفسه عنه. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
خواهانی نمودن چیزی را:رغب فیه. (از منتهی الارب). خواهانی کردن در چیزی. (دهار). اراده کردن و خواهانی نمودن در چیزی. (از ناظم الاطباء). رغبت کردن در چیزی. (مصادر زوزنی). رُغب. رَغبَه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مصادرمذکور شود، اعراض کردن از چیزی و نخواستن آن را و ترک آن، رغب عنه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رغبت بگردانیدن از چیزی. (مصادر زوزنی) زاری نمودن بسوی کسی یا آن سؤال است به خواری و مذلت، رغب الیه. (منتهی الارب). زاری نمودن بسوی کسی و به خضوع و خشوع خواستن چیزی را، رغب الیه. (ناظم الاطباء) ، مزیت نهادن خود را بر چیزی: رغب بنفسه عنه. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
ارض رغب، زمین نرم فراخ ریگناک یا زمینی که آب در آن روان نشود مگر به باران بسیار. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). رجوع به رغاب ورغاث شود، واد رغب، رودبار فراخ آب بسیاربردار. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب)
ارض رغب، زمین نرم فراخ ریگناک یا زمینی که آب در آن روان نشود مگر به باران بسیار. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). رجوع به رَغاب ورُغاث شود، واد رغب، رودبار فراخ آب بسیاربردار. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب)
رغبت. رغبت در چیز کردن. (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 52). مصدر به معنی رغب و رغبی ̍. (منتهی الارب). خواهانی. (دهار). رجوع به رغبت شود، رغبت از چیزی گردانیدن. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (دهار)
رغبت. رغبت در چیز کردن. (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 52). مصدر به معنی رَغب و رُغبی ̍. (منتهی الارب). خواهانی. (دهار). رجوع به رغبت شود، رغبت از چیزی گردانیدن. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (دهار)
مصدر به معنی رغب. (ناظم الاطباء). زاری نمودن بسوی کسی یا آن سؤال است به خواری و مذلت. (منتهی الارب) ، مزیت نهادن خود را بر دیگری: رغب بنفسه عنه. (منتهی الارب). رجوع به رغب شود مصدر به معنی رغب. (ناظم الاطباء). رجوع به رغب شود
مصدر به معنی رَغَب. (ناظم الاطباء). زاری نمودن بسوی کسی یا آن سؤال است به خواری و مذلت. (منتهی الارب) ، مزیت نهادن خود را بر دیگری: رغب بنفسه عنه. (منتهی الارب). رجوع به رغب شود مصدر به معنی رَغَب. (ناظم الاطباء). رجوع به رغب شود
برغت و میل و یا بترس و بیم: رسولان حضرت و صادر ووارد درگاه را در آن مدت رغبه اورهبه رطب اللسان داشته بود. رغمالانف. بناخواست بناخواه بکوری چشم رغما لانف شما میکنم
برغت و میل و یا بترس و بیم: رسولان حضرت و صادر ووارد درگاه را در آن مدت رغبه اورهبه رطب اللسان داشته بود. رغمالانف. بناخواست بناخواه بکوری چشم رغما لانف شما میکنم