جدول جو
جدول جو

معنی زرغب

زرغب
پوست کفل اسب و خر، پوست اسب یا الاغ که دباغی شده باشد، ساغری، کیمخت، چسته، سغری
تصویری از زرغب
تصویر زرغب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با زرغب

زرغب

زرغب
کیمخت. (مهذب الاسماء) (تغلیسی) (منتهی الارب). بمعنی کیمخت که نوعی از چرم است. (غیاث اللغات) (آنندراج). کیمخت و پوست ساغری اسب و خر. (ناظم الاطباء). پوست خر یا گاو. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

زرنب

زرنب
پارسی تازی گشته زرنب سرخدار سرو ترکستانی سرخدار سرو ترکستانی رجل الجراد
فرهنگ لغت هوشیار

زرنب

زرنب
گیاهی با برگ های درشت مایل به زرد، گل های زرد و ساقه هایش مجوف که در گذشته مصرف دارویی داشته، سرو ترکستانی
زرنب
فرهنگ فارسی عمید

مرغب

مرغب
برانگیخته برانگیزنده ترغیب شده تشویق شده. ترغیب کننده مشوق جمع مرغبین: بر هر مایه دار بمعنی... که رسیدم او را بر اتما آن مرغب و محرض یافتم
فرهنگ لغت هوشیار