جدول جو
جدول جو

معنی رضوانده - جستجوی لغت در جدول جو

رضوانده
(رِضْ دِهْ)
نام یکی از بخشهای سه گانه شهرستان طوالش است. این بخش در قسمت مرکزی شهرستان واقع و از طرف شمال به بخش حومه و از طرف جنوب به بخش ماسال شاندرمن و از خاور به دریای خزر و از باختر به خط رأس سلسلۀ البرز بین گیلان و خلخال محدود است. راه اسفالت بندر انزلی به آستارا از این بخش می گذرد. راه آهن کم عرضی که برای حمل سنگ از پونل به کپورچال کشیده شده در قسمت جنوبی این بخش واقع است. مرکز بخش طبق سازمان باید رضوانده باشد ولی فعلاً بخشداری درآبادی پونل در ساختمانی که متعلق به ادارۀ بندر است ساکن می باشد. این بخش از چهار دهستان بنام گیل دولاب، پره سر، میانده، خشابر، تشکیل می یابد و دهستانهای پره سر، میانده، خشابر به طالشدولاب معروفست. جمع قراء بخشن رضوانده 60 آبادی بزرگ و کوچک و جمعیت آن در حدود 23هزار تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رضوانه
تصویر رضوانه
(دخترانه)
مؤنث رضوان، بهشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روینده
تصویر روینده
آنچه از زمین بروید و سبز شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رسانده
تصویر رسانده
ابلاغ شده، متصل شده، پرورانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهانده
تصویر رهانده
رهانیده، رهاشده، نجات داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روبنده
تصویر روبنده
پارچه ای مستطیل شکل برای پوشاندن صورت، نقاب، روبند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رویانده
تصویر رویانده
رویانیده، رشدداده شده، نموداده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رواندن
تصویر رواندن
به راه رفتن وا داشتن، به راه انداختن، فرستادن
جاری کردن، جریان دادن، رایج کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوانده
تصویر خوانده
قرائت شده، مقابل خواهان، در علم حقوق طرف دعوی، مدعی علیه، دعوت شده
فرهنگ فارسی عمید
(خوا/ خا دَ / دِ)
پذیرفته شده، چنانکه در خواهرخوانده و برادرخوانده می آید، اسم مفعول از خواندن. رجوع به معانی خواندن شود، مدعی علیه در اصطلاح دادگستری. (از لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا دَ)
دهی از بخش حومه شهرستان نائین در بیست ودوهزارگزی نائین. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
عبدالله معروف به راوندی رئیس فرقۀراوندیه. (از حبیب السیر چ سنگی تهران ص 272). رجوع به راوندیه و راوندی (عبدالله) در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ دَ / دِ)
متصل شده. (فرهنگ فارسی معین). الحاق شده. اتصال داده شده. (یادداشت مؤلف) ، انتقال داده، حمل کرده، ابلاغ شده. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به رساندن شود
لغت نامه دهخدا
(رِضْ)
بهشتی و منسوب به بهشت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ جَ کَ دَ)
راه بردن. به راه رفتن واداشتن. روانیدن: آن خدای که قادر است که ایشان را بر پاها برواند قادر است که در قیامت برو برد. (تفسیر ابوالفتوح رازی). و رجوع به روانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ)
نعت فاعلی از مصدر روبیدن. آنکه بروبد. رجوع به روبیدن شود
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
راوندیه. همان فرقۀ راوندیه است منسوب به عبدالله راوندی که درحبیب السیر راونده آمده است. رجوع به راوندیه در همین لغت نامه و حبیب السیر چ سنگی تهران ج 1 ص 272 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ)
روبند. رجوع به روبند شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
رویانیده. رجوع به رویانیده شود
لغت نامه دهخدا
(رِضْ کَ دَ / دِ)
کنایه از بهشت عنبرسرشت. (برهان) (آنندراج) (از مجموعۀ مترادفات ص 65) :
رضوان کده خمخانه ها حوض جنان پیمانه ها
کف بر قدح دردانه ها از عقد حورا ریخته.
خاقانی.
، جایی بهشت مانند. (فرهنگ فارسی معین) ، آسمان. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ)
ناخوانده. مقابل خوانده. بی دعوت. رجوع به ناخوانده شود، که درس نخوانده است. که چیزی نخوانده و نیاموخته است.
- نخوانده ملا، عامی و بی سواد مدعی دانش
لغت نامه دهخدا
(مُ)
فاش شده. بر سر زبانها افتاده. ظاهر و آشکار شده. از پرده بدشده:
ای غمت مادر رسواشده را سوخته دل
از دل مادر تو سوخته تر باد پدر.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(رِضْ)
خواجه رضوانشاه، از استادان موسیقی عصر شاهرخ شاه تیموری که نوبتی ساخته بود با چند مقام و چند شعبه. رجوع به روضات الجنات اسفزاری چ امام ج 2 ص 39 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رضوان کده
تصویر رضوان کده
خانه بهشت جایی بهشت مانند، آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنجانده
تصویر رنجانده
رنج داده آزرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویانده
تصویر رویانده
نمو داده شده رشد داده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهانده
تصویر رهانده
نجات داده شده خلاص کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روینده
تصویر روینده
آنچه بروید آنچه رشد و نمو کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسانده
تصویر رسانده
انتقال داده، اتصال داده شده، الحاق شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریوانه
تصویر ریوانه
برقع و پرده و حجاب و نقاب
فرهنگ لغت هوشیار
قرائت شده مطالعه شده، دعوت شده بمهمانی، احضار شده فرا خوانده، مدعی علیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهانده
تصویر رهانده
((رَ دِ))
نجات داده شده، خلاص کرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوانده
تصویر خوانده
((خا دِ))
قرائت شده، دعوت شده، احضار شده، فراخوانده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریواندر
تصویر ریواندر
((دِ))
دستگاهی برای عقب بردن نوار ویدئویی، برگردان (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوانده
تصویر خوانده
مدعی علیه
فرهنگ واژه فارسی سره